گنجور

شمارهٔ ۱۵۴۳

ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم بیش از این
دیدم که هجران چون بود، دیگر نیارم بیش از این
دل تشنه دیدار تو، جان میهمان یک نفس
ای آشنا، از در مران، بیگانه وارم بیش از این
بگذار بوسم پای تو، بس از جهان محنت برم
هم، جان تو، کاندر جهان کاری ندارم بیش از این
آزرده دیرینه را یک غمزه زن کان به شود
مرهم نمی خواهد ز تو جان فگارم بیش از این
ای ابر نیسانی، مزن لاف از در غلتان خود
کز بهر ایثار رهش در دیده دارم بیش از این
آرام گیر، ای بی وفا، یک دم نشین بر چشم تو
زان رو که دیدار ترا نبود قرارم بیش از این
خسرو چو موید از غمت، زاندوه تو بار گران
آخر مسلمانی، منه بر سینه بارم بیش از این

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم بیش از این
دیدم که هجران چون بود، دیگر نیارم بیش از این
هوش مصنوعی: دیگر نتوانم بیشتر از این تحمل کنم، آرزوهایم از حد فراتر رفته‌اند. حالا که طعم جدایی را چشیده‌ام، نمی‌توانم بیشتر از این درد و فراق را تحمل کنم.
دل تشنه دیدار تو، جان میهمان یک نفس
ای آشنا، از در مران، بیگانه وارم بیش از این
هوش مصنوعی: دل من برای دیدار تو بسیار تنگ و بی‌تاب است. ای دوست، جانم در یک لحظه مهمان توست؛ از در نران، چرا که بیشتر از این نمی‌توانم مانند بیگانگان دور از تو باشم.
بگذار بوسم پای تو، بس از جهان محنت برم
هم، جان تو، کاندر جهان کاری ندارم بیش از این
هوش مصنوعی: اجازه بده که پای تو را ببوسم، زیرا از این دنیا و مشکلاتش خسته‌ام. تنها چیزی که برایم اهمیت دارد جان توست، چرا که دیگر چیزی در این جهان برایم اهمیت ندارد.
آزرده دیرینه را یک غمزه زن کان به شود
مرهم نمی خواهد ز تو جان فگارم بیش از این
هوش مصنوعی: اگر کسی که مدتی است دلش شکسته را با یک نگاه دلربا شاد کنی، این کافی است و نیازی به هیچ درمان دیگری نیست. من دیگر از درد و رنج خود خسته‌ام.
ای ابر نیسانی، مزن لاف از در غلتان خود
کز بهر ایثار رهش در دیده دارم بیش از این
هوش مصنوعی: ای ابر نیسانی، نکنید از خودتان زیاد سخن بگویید و خودتان را بزرگ جلوه دهید؛ زیرا من در نظر دارم که بیشتر از این بر اثر ایثاری که در راه شما انجام داده‌ام، به شما ارادت و محبت دارم.
آرام گیر، ای بی وفا، یک دم نشین بر چشم تو
زان رو که دیدار ترا نبود قرارم بیش از این
هوش مصنوعی: آرام باش، ای بی وفا، لحظه‌ای در چشمان تو بمان، زیرا دیدن تو دیگر نمی‌تواند آرامم کند.
خسرو چو موید از غمت، زاندوه تو بار گران
آخر مسلمانی، منه بر سینه بارم بیش از این
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو از غم تو حمایت می‌کند، دیگر از درد و رنج تو بار سنگین‌تری بر دوش نکش. از این پس، بار غم را بیشتر از این بر سینه‌ام نگذار.