شمارهٔ ۱۵۳۴
یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری یاد من
انصاف حسنت می دهم با آنکه ندهی داد من
گفتم که نزد من نشین، مگذار زارم این چنین
تو نازکی و نازنین، تنگ آیی از فریاد من
هر ساعت از مژگان خود خون دلم پیش اوفتد
زین زار ماند بخت بد، این است پیش افتاد من
شب مونسم پروین بود، روزم ز خون بالین بود
پیوسته گر غم این بود، مسکین دل ناشاد من
من می نگفتم کان جوان یک روز خواهد برد جان؟
دیدی چه چپ زد ناگهان این صبر بی بنیاد من!
جان می شود از تن جدا، هیچ ار گذر افتد ترا
بویی بیاری، ای صبا، زان سوسن آزاد من
ای دل، در آن زلف دو تا می باش تسلیم بلا
کآسان نخواهد شد رها از دام این صیاد من
فریاد خسرو هیچ گه اندر دلش نگرفت ره
گر چه کند در سنگ ره این ناله و فریاد من
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری یاد من
انصاف حسنت می دهم با آنکه ندهی داد من
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم ز یاد تو بیرون بروم، هرچند که تو به یاد من نیستی. با این حال، زیبایی تو را به انصاف میدهم، حتی اگر تو به من توجهی نکنی.
گفتم که نزد من نشین، مگذار زارم این چنین
تو نازکی و نازنین، تنگ آیی از فریاد من
هوش مصنوعی: به او گفتم که نزد من بمان و اجازه نده از این حال و روز بدی که دارم، رهایی یابم. تو با لطافت و شیرینیات، به من نزدیکتر شو و از نالههایم دوری نکن.
هر ساعت از مژگان خود خون دلم پیش اوفتد
زین زار ماند بخت بد، این است پیش افتاد من
هوش مصنوعی: هر لحظه از چشمان خود اشکهای دل را به پیش او میریزم و بخت بد من در این حالت، همچنان در زحمت و اندوه باقی مانده است.
شب مونسم پروین بود، روزم ز خون بالین بود
پیوسته گر غم این بود، مسکین دل ناشاد من
هوش مصنوعی: شبم با ستارهها روشن بود و روزهایم پر از درد و رنج. اگر این اندوه دائمی نبود، دل بینوا و غمگین من خوشحال میبود.
من می نگفتم کان جوان یک روز خواهد برد جان؟
دیدی چه چپ زد ناگهان این صبر بی بنیاد من!
هوش مصنوعی: من هرگز نمیگفتم که آن جوان روزی جان مرا خواهد گرفت. آیا دیدی که ناگهان این صبر بیاساس من چقدر به هم ریخت؟
جان می شود از تن جدا، هیچ ار گذر افتد ترا
بویی بیاری، ای صبا، زان سوسن آزاد من
هوش مصنوعی: اگر روح از بدن جدا شود و تو بویی از سوسن آزاد من بگرفتی، ای نسیم، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
ای دل، در آن زلف دو تا می باش تسلیم بلا
کآسان نخواهد شد رها از دام این صیاد من
هوش مصنوعی: ای دل، در مقابل آن زلف دوگانه تسلیم باش؛ چرا که رهایی از دام این صیاد آسان نخواهد بود.
فریاد خسرو هیچ گه اندر دلش نگرفت ره
گر چه کند در سنگ ره این ناله و فریاد من
هوش مصنوعی: خسرو هرگز نتوانست فریادش را در دل خود جای دهد، حتی اگر فریادش بر سنگ هم تأثیر بگذارد، صدای ناله و فریاد من هم در دل او راهی پیدا نمیکند.

امیرخسرو دهلوی