گنجور

شمارهٔ ۱۵۱۴

ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن
جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا
که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن
زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن
که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن
لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم
که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن
شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا
که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن
کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان
نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن
مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود
مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
هوش مصنوعی: نمی‌توانم روزی از زیبایی تو داشته باشم جز حیرت و شگفتی. دیدن باغ چه فایده‌ای دارد اگر نتوان میوه‌اش را چید؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی جانت را بربایند، چرا در هنگام راه رفتن از خودت با شوخی و ظرافت زیاد، به هر طرف سرریز می‌کنی و خود را به صد شکل نمایش می‌دهی؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند شمعی است که به خاطر عشق می‌سوزد، همان‌طور که پروانه به دور آتش می‌چرخد. در این حال، دل مانند دودی می‌لرزد و به شدت دچار التهاب و درد است.
جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا
که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، نگاه تو مانند یک تیر زهرآگین است که جگر هر عاشقی را می‌خورد. نازنین، تو چقدر زیبا و دلربایی که هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر زیبایی‌ات تحمل کند و به خاطر خارهای عشق آسیب می‌بیند.
زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن
که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن
هوش مصنوعی: بیا با یک لبخند از زیبایی آن دو لب، جانم را شاد کن، چون این دیوانه به خاطر آن لب‌ها شایسته‌ی خندیدن است.
لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم
که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن
هوش مصنوعی: لب و چشمم به دنبال خاک درب تو هستند، چون آن در با سرمه آراسته شده و این در به بوسیدن دعوت می‌کند.
شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا
که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن
هوش مصنوعی: یک شب از شدت درد و اندوه خود گفتم که تو هرگز اوج عذاب من را نخواهی دید. او در پاسخ گفت که این حالت به اندازه عذاب سوختن یک برگ بی‌ارزش است و من کاری نمی‌کنم که برای دیدن تو باشد.
کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان
نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن
هوش مصنوعی: کسی که برای عشق جان خود را نمی‌سپارد، در واقع به عشق بازی می‌کند و این موضوع برای افرادی که فقط به خود فکر می‌کنند، مناسب نیست. عشق ورزیدن در این حالت برای آنها جایز نیست.
مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود
مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن
هوش مصنوعی: هرگز از خسلتی که محبوب در حق تو دارد ناراحت نشو، اگر واقعاً عاشق هستی، زیرا بدان که در فقدان حسن و نیکی دیگران، باید با آنچه هستی بسازی و در دل خود پنهان کنی.