شمارهٔ ۱۵۰۶
همی رفتی و می گفتند اندر حسن فردست این
بت خانه نشین است این، نه ماه خانه گردست این
نگویم چشم و غمزه ست این که بهر جان من داری
که پیکان شکار است آن و شمشیر نبردست این
لبت گه گه بخندیدی به روی زعفران رنگم
چه شد آخر نه اکنون هم همان رخسار زردست این؟
خوشم با آب چشم خویش تا گفتی که «غم می خور»
و لیکن هم تو می دانی که ناخوش آبخوردست این
مرا دردی ست اندر جان که هم با جان رود بیرون
دگر درد آنکه همدردی نیابم، وه چه در دست این
هر آن خاکی که می ریزد به شرط از دیده بپذیرم
ولی شرطی که گویندم که از کوی تو گر دست این
به شوخی می زنی سنگم، گل است این بر رخ عاشق
گل مردان مزن بر روی خسرو، چونکه مردست این
شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه باد است این؟شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همی رفتی و می گفتند اندر حسن فردست این
بت خانه نشین است این، نه ماه خانه گردست این
هوش مصنوعی: تو در حال حرکت بودی و مردم میگفتند که این بت (مجسمه) که در خانه نشسته، به حسن و زیبایی خاصی میباشد، اما او هیچگاه به گرد ماه درخشان نمیرسد.
نگویم چشم و غمزه ست این که بهر جان من داری
که پیکان شکار است آن و شمشیر نبردست این
هوش مصنوعی: من نمیگویم که این چشم و ناز و عشوه تو فقط زیبایی است، زیرا آنچه که برای جان من میکنی به اندازهای دردناک و خطرناک است که شبیه پیکان شکار و شمشیر جنگ است.
لبت گه گه بخندیدی به روی زعفران رنگم
چه شد آخر نه اکنون هم همان رخسار زردست این؟
هوش مصنوعی: لبخند تو که مثل زعفران زیبا و دلنشین بود، چه بر سر من آمده است؟ چرا هنوز هم صورت من زرد و بیحالت است؟
خوشم با آب چشم خویش تا گفتی که «غم می خور»
و لیکن هم تو می دانی که ناخوش آبخوردست این
هوش مصنوعی: من از اینکه با اشکهایم خوشحالم، چرا که تو گفتی «غم بخور»، اما خودت هم میدانی که این حالت برای من خوشایند نیست.
مرا دردی ست اندر جان که هم با جان رود بیرون
دگر درد آنکه همدردی نیابم، وه چه در دست این
هوش مصنوعی: من دردی در وجودم دارم که آنقدر عمیق است که با خودم میرود. درد دیگری هم هست که وقتی به آن فکر میکنم، میفهمم هیچ همدردی ندارم. این شرایط واقعاً سخت و غیرقابل تحمل است.
هر آن خاکی که می ریزد به شرط از دیده بپذیرم
ولی شرطی که گویندم که از کوی تو گر دست این
هوش مصنوعی: هر خاکی که به زمین بریزد را میپذیرم، اما فقط به شرطی که گفته شود وقتی که از کوی تو دورم.
به شوخی می زنی سنگم، گل است این بر رخ عاشق
گل مردان مزن بر روی خسرو، چونکه مردست این
هوش مصنوعی: به طور شوخی به من بیاحترامی میکنی، اما این زیبایی بر چهره عاشق است. بر چهره کسی چون خسرو، دست نزن، چون او مردی است بزرگ و با ارزش.