شمارهٔ ۱۵۰۵
غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه باد است این؟
سوار مست می آید، فساد است و فساد است این
به زلفش صد دل مظلوم در فریاد می بینم
ندانم رشته ظلم است یا زنجیر داد است این!
منش گویم چنین مخرام کآه خلق بد باشد
نصیحت می کنم، یارب، چه ترک خود مراد است این
بگفتم گریه را «باز ایست » آخر یک زمان، گفتا
که جانان می رود بیرون، چه جای ایستاد است این
همه کس را ز یاد دوستان در دل نشاط آید
مرا جان می رود بیرون، ندانم تا چه یاد است این؟
مبین عار، ار به گریه ریخت مردم دیده در پایت
که از خون دلش پرورد و طفل خانه زاد است این
دلا، درمانده گشتی از خیال من هم از اول
که او را جای می دادی، نمی گفتم فساد است این
به امید سلامی رفت روز عمر در کویش
شبت خوش، خسروا، بگذر که وقت خیر باد است این
شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ناب است اینشمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فردست این
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه باد است این؟
سوار مست می آید، فساد است و فساد است این
هوش مصنوعی: بوی خوش مشک به مشام میرسد، نمیدانم این نشانهی چه چیزی است؟ سواری مست و سرحال به طرف ما میآید، و این نشانهای از آشفتگی و بینظمی به نظر میرسد.
به زلفش صد دل مظلوم در فریاد می بینم
ندانم رشته ظلم است یا زنجیر داد است این!
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به زیبایی و گیرایی زلف محبوبش اشاره میکند و میگوید که دلهای زیادی در رنج و فریاد به سر میبرند. او نمیداند که آیا این زلف زیبا به نوعی ظلم و ستم منجر میشود یا اینکه نشانهای از عدالت و حقانیت است. یعنی در این زیبایی هم میتوان نشانههای درد و رنج را دید و هم میتوان آن را به عنوان نشانهای از حق و عدالت تعبیر کرد.
منش گویم چنین مخرام کآه خلق بد باشد
نصیحت می کنم، یارب، چه ترک خود مراد است این
هوش مصنوعی: من چنین میگویم که اگر بخواهم نصیحت کنم، باید بگویم که الهی، چه چیزهایی که به خواسته خودم نیست را باید کنار بگذارم.
بگفتم گریه را «باز ایست » آخر یک زمان، گفتا
که جانان می رود بیرون، چه جای ایستاد است این
هوش مصنوعی: گفتم که گریه کردن را متوقف کن، اما او گفت که محبوب من در حال رفتن است، پس چه جایی برای توقف وجود دارد؟
همه کس را ز یاد دوستان در دل نشاط آید
مرا جان می رود بیرون، ندانم تا چه یاد است این؟
هوش مصنوعی: همه افراد وقتی که دوستانشان را به خاطر میآورند، احساس شادی و نشاط میکنند، اما من که تنها به یاد دوستان میافتم، گویی جانم از بدنم خارج میشود و نمیدانم این یادآوری چه احساسی در من ایجاد میکند.
مبین عار، ار به گریه ریخت مردم دیده در پایت
که از خون دلش پرورد و طفل خانه زاد است این
هوش مصنوعی: آشکار نکن که اگر مردم از روی دلسوزی بر تو اشک بریزند، نشانهی ننگ نیست. بلکه آنها با عشق و گذشت خود، دلشان را برای تو گداختهاند و تو را مانند فرزندی عزیز میدانند.
دلا، درمانده گشتی از خیال من هم از اول
که او را جای می دادی، نمی گفتم فساد است این
هوش مصنوعی: ای دل، تو از خیال من به شدت پریشان شدهای، اما از همان ابتدا که او را در قلب خود جا میزدی، هرگز نمیگفتم که این کار بدی است.
به امید سلامی رفت روز عمر در کویش
شبت خوش، خسروا، بگذر که وقت خیر باد است این
هوش مصنوعی: در آرزوی سلامتی، عمرم به امید دیدار تو سپری شد. شب بخیر، ای عزیز، بگذر که اکنون زمان خوبی است.