شمارهٔ ۱۵۰۲
بس به مویت اسیر شد جانم
گر گذاری، گریخت نتوانم
چون در آیی، نمی شناسم فرق
کین تویی در درونه با جانم
می نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حیرانم
نظر مردمان و دیده بد
بر تو چون پیرهنت لرزانم
سوی تو بینم و تو جانب من
چون بینی، نظر بگردانم
همه هستی به هیچ بفروشم
وعده وصل نیست، بستانم
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو یکسانم
دل من دزدی و شوی منکر
خسروم من، ترا نکو دانم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس به مویت اسیر شد جانم
گر گذاری، گریخت نتوانم
هوش مصنوعی: اگر تو آرزو کنی که موی تو را لمس کنم، جانم به طرز عجیبی تحت تأثیر قرار میگیرد و نمیتوانم از این وضعیت فرار کنم.
چون در آیی، نمی شناسم فرق
کین تویی در درونه با جانم
هوش مصنوعی: هرگاه تو وارد میشوی، نمیتوانم تفاوتی بین وجود تو و جان خودم قائل شوم.
می نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حیرانم
هوش مصنوعی: به تو نگاه میکنم، اما نمیدانم چرا هر بار که تو را میبینم، به شدت حیرتزده میشوم.
نظر مردمان و دیده بد
بر تو چون پیرهنت لرزانم
هوش مصنوعی: نگاه مردم و قضاوتهای ناپسند دربارهات، برای من مانند یک پیراهن لرزان است که ناپایداری و بیثباتی را نشان میدهد.
سوی تو بینم و تو جانب من
چون بینی، نظر بگردانم
هوش مصنوعی: وقتی به سمت تو مینگرم، تو چگونه به سمت من نگاه میکنی، من نگاه خودم را بر میگردانم.
همه هستی به هیچ بفروشم
وعده وصل نیست، بستانم
هوش مصنوعی: اگر همه چیزم را به هیچ تبدیل کنم یا از دست بدهم، فقط به خاطر وعدهای که برای وصال و نزدیکی به معشوق وجود دارد، آن را قبول نمیکنم.
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو یکسانم
هوش مصنوعی: من به قدری عاشق شدهام که دیگر برایم فرقی ندارد که به معشوق وصل شوم یا از او دور. در هر حال، احساسات من یکسان است.
دل من دزدی و شوی منکر
خسروم من، ترا نکو دانم
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به تنگ آمده و تو، به خوبی، در نظر من نمادی از زیبایی و نیکویی هستی.

امیرخسرو دهلوی