گنجور

شمارهٔ ۱۴۹۷

دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هر روز دم سرد، مگر باد خزانم
هر لحظه زنم اشک، مگر ابر بهارم
هر شب ز پی طالع بد تا به سحرگاه
قطره ز مژه بارم و سیاره شمارم
آن دل که ز من بستده ای بهر خدا را
بسپار به من تا به خدایت بسپارم
گر صد ستم از بهر تو بر روی من آید
آرم همه بر خویش و به روی تو نیارم
هشدار، دل خسرو اگر زلف تو گیرد
تا ناله شبگیر به رویت نگمارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
هوش مصنوعی: بگذار بگویم که من هیچ‌گونه تحمل جدایی تو را ندارم، پس زودتر بیا، زیرا همه‌چیز برای تو در جان من در حال تغییر است.
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هوش مصنوعی: تو مرا به دور کرده‌ای و اشک در چشمانم مانده است. گوهر گرانبها از من رفته و دریا در کناری از من است.
هر روز دم سرد، مگر باد خزانم
هر لحظه زنم اشک، مگر ابر بهارم
هوش مصنوعی: هر روز با سرما و وزش باد خزان مواجه‌ام، و در هر لحظه اشک می‌ریزم، مانند باران بهاری.
هر شب ز پی طالع بد تا به سحرگاه
قطره ز مژه بارم و سیاره شمارم
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به خاطر بخت بدی که دارم، اشک از چشمانم می‌ریزد و ستاره‌ها را یکی یکی می‌شمارم.
آن دل که ز من بستده ای بهر خدا را
بسپار به من تا به خدایت بسپارم
هوش مصنوعی: دل را که از من گرفته‌ای، برای خدا به من بده تا آن را به خدا بسپارم.
گر صد ستم از بهر تو بر روی من آید
آرم همه بر خویش و به روی تو نیارم
هوش مصنوعی: هر چند که برای تو ظلم و ستم‌های زیادی بر من بیفتد، باز هم همه آن‌ها را به جان می‌خرم و به روی تو نیازمند می‌شوم.
هشدار، دل خسرو اگر زلف تو گیرد
تا ناله شبگیر به رویت نگمارم
هوش مصنوعی: هشدار، اگر دل خسرو به زلف تو گرفتار شود، تا صبح تو را نخواهم دید و صدای ناله‌ام بلند خواهد شد.