گنجور

شمارهٔ ۱۴۹۳

گر من به کمند تو گرفتار نباشم
افتاده درین سایه دیوار نباشم
آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه
چندین به سر کوی تو بیدار نباشم
زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من
نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می
یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم
خوش وقت دلی که بود آزاد که باری
من می نتوانم که گرفتار نباشم
چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور
آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم
گویند که «خسرو مگری » وای که چندین
بیرون نتراود، اگر افگار نباشم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر من به کمند تو گرفتار نباشم
افتاده درین سایه دیوار نباشم
هوش مصنوعی: اگر من در دام عشق تو گرفتار نباشم، پس در این سایه دیوار محجور و تنها نخواهم بود.
آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه
چندین به سر کوی تو بیدار نباشم
هوش مصنوعی: در این دل چیزی از تو وجود دارد وگرنه چرا این همه شب‌ها در کوی تو بیدار مانده‌ام؟
زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من
نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
هوش مصنوعی: اگر من آن نگاه خطرناک و تند را نداشته باشم، زنجیری را که بسته‌ام باز می‌کنم تا زلف تو را ببرم.
خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می
یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم
هوش مصنوعی: من اشک‌های خود را می‌نوشم و در عین حال از محبت تو سخن می‌گویم، زیرا از این نوشیدنی به یک لحظه هم از خوشبختی تو آگاه نیستم.
خوش وقت دلی که بود آزاد که باری
من می نتوانم که گرفتار نباشم
هوش مصنوعی: دل خوشی به کسی می‌آید که آزاد باشد، زیرا من نمی‌توانم بدون گرفتار شدن زندگی کنم.
چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور
آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم
هوش مصنوعی: چون به عنوان محبوب و معشوق تو در ذهنم نشسته‌ام، ای جان و عقل، بهتر است که اکنون در کنار دیگران نباشم.
گویند که «خسرو مگری » وای که چندین
بیرون نتراود، اگر افگار نباشم
هوش مصنوعی: می‌گویند که «خسرو» را دور نکنید، وای بر من اگر کسی نباشد که به من دلخوشی ببخشد و غم و اندوهم را تسلی دهد.