گنجور

شمارهٔ ۱۴۹۰

ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم
بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم
تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »
من این فال مبارک را درون دل گره بستم
ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم
ولیکن این قدر دانم که در کویت سگی هستم
چو ارزان نیست آن دولت که پیشت بار یابد کس
مرا این دولت ارزانی که بر خاک درت بستم
تو در دل شستی و جان این سخن گفت و برون آمد
«مبارک باد خصم خانه را منزل که من جستم »
بر بالای همچو تیر گر بنشست پهلویم
مرا تیری ست در پهلو، چو پهلوی تو بنشستم
کسی را مست کن زان لب که هشیاری کند دعوی
مرا خود سالها باشد که هم بر یاد او مستم
به غمزه عاشقی را کش که او را زنده می دانی
که من از دولت هجرت ز ننگ زیستن رستم
گله می کرد خسرو کز جفا بشکستیم، گفتی
«چه شد، کردم سفالی خرد، در نعل تو بشکستم »

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم
بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، از زندگی خود خواستم و حتی یک لحظه هم نتوانستم با تو باشم. از جهان جدا شدم ولی نتوانستم به تو بپیوندم.
تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »
من این فال مبارک را درون دل گره بستم
هوش مصنوعی: تو با ابروهایت اشاره‌ای کردی و گفتی که به خاطر من خون می‌ریزی. من هم این فال خوش‌یمنی را در قلبم نگه داشتم.
ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم
ولیکن این قدر دانم که در کویت سگی هستم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم اوج زیبایی و جذبه‌ی شب‌زلف تو را توصیف کنم، اما می‌دانم که در سرزمین تو، حتی به اندازه‌ی یک سگ هم به حساب می‌آیم.
چو ارزان نیست آن دولت که پیشت بار یابد کس
مرا این دولت ارزانی که بر خاک درت بستم
هوش مصنوعی: اگر آن نعمت و خوشبختی که در کنارت است، ارزان نباشد، پس هیچ‌کس به من نمی‌تواند بگوید که آنچه من دارم بی‌ارزش است. این خوشبختی‌ای که من دارم، حتی اگر در برابر درگاه تو باشد و بر زمین تو قرار گیرد، برای من گران‌بهاتر از هر چیز دیگر است.
تو در دل شستی و جان این سخن گفت و برون آمد
«مبارک باد خصم خانه را منزل که من جستم »
هوش مصنوعی: تو در دل خود آرزو می‌پروری و این سخن از جانت برمی‌آید که خوشا به حال رقیب که خانه‌اش را یافته، در حالی که من دنیای خود را جستجو می‌کنم.
بر بالای همچو تیر گر بنشست پهلویم
مرا تیری ست در پهلو، چو پهلوی تو بنشستم
هوش مصنوعی: اگر کسی بر روی تیر بلندی نشسته باشد و کنار من باشد، من نیز با او احساس درد می‌کنم، مانند تیری که در پهلوی من است زمانی که کنارش می‌نشینم.
کسی را مست کن زان لب که هشیاری کند دعوی
مرا خود سالها باشد که هم بر یاد او مستم
هوش مصنوعی: کسی را با بوسه‌ای از آن لب مست کن که بتواند هشیارانه دعوی من را بپذیرد؛ چون سال‌ها است که من تنها به یاد او مست و محبوب او هستم.
به غمزه عاشقی را کش که او را زنده می دانی
که من از دولت هجرت ز ننگ زیستن رستم
هوش مصنوعی: با نگاهی عاشقانه، دل یک عاشق را بکش، چرا که می‌دانی او زنده است. من از سرنوشت دوری، از عذاب زندگی خسته‌ام.
گله می کرد خسرو کز جفا بشکستیم، گفتی
«چه شد، کردم سفالی خرد، در نعل تو بشکستم »
هوش مصنوعی: خسرو از بی‌وفایی و ظلمی که به او شده بود شکایت می‌کرد و گفت: "چرا این‌طور شد؟" که در جواب او گفته شد: "من یک سفال کوچک را را در نعل تو شکستم."