گنجور

شمارهٔ ۱۴۸۷

دوستان در ره دل سنگ گران است تنم
چه کنم تا ز ره این سنگ به یک سو فگنم؟
گل باغ فلکم، آمده بر گلشن خاک
بر درم جامه چو بادی بوزد زان چمنم
بلبل جان به هوایی چمن خویش بسوخت
کی بود، کین نفس تنگ بهم برشکنم؟
شاهبازم که شکارم بود از عالم دل
تا کیم زین دل مردار نه زاغ و زغنم
آب خوش خوردنم از عقل میسر نشود
وقت می خوش آن کند بی خبر از خویشتنم
مستم از لعل لب خویش کن، ای دوست، چنانک
خویشتن را به قیامت نشناسم که منم
من دردی کش دیرینه چو میرم سر مست
به میم شوی و نمازی هم ازو کن کفنم
مگسیم و به خم باده در افتاده چو من
به کرانی نرسم، چند پر و بال زنم؟
ساقیا، غرقه به می کن قدری خسرو را
چند باشد ز بتان غرقه خونابه تنم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوستان در ره دل سنگ گران است تنم
چه کنم تا ز ره این سنگ به یک سو فگنم؟
هوش مصنوعی: دوستان در عشق بسیار سختی‌ها و مشکلاتی وجود دارد. حالا من چه‌کار کنم که از این مشکلات عبور کنم و به آرامش برسم؟
گل باغ فلکم، آمده بر گلشن خاک
بر درم جامه چو بادی بوزد زان چمنم
هوش مصنوعی: من مانند گلی از باغ آسمان هستم که به باغ خاکی آمده‌ام. هنگامی که باد از آن زمین می‌وزد، لباس مرا می‌فروشد و به من می‌گوید که از آنجا آمده‌ام.
بلبل جان به هوایی چمن خویش بسوخت
کی بود، کین نفس تنگ بهم برشکنم؟
هوش مصنوعی: بلبل عاشق در آرزوی چمن خود سوخته است. آیا زمانی خواهد آمد که بتواند این نفس تنگ و محدود را بشکند؟
شاهبازم که شکارم بود از عالم دل
تا کیم زین دل مردار نه زاغ و زغنم
هوش مصنوعی: من پرنده‌ای بزرگ و شگرف هستم که در عالم عشق، از دل خود شکار می‌کنم. اما دیگر از این دل مرده و بی‌حیات، نه زاغی و نه زغنی را نمی‌توانم بیابم.
آب خوش خوردنم از عقل میسر نشود
وقت می خوش آن کند بی خبر از خویشتنم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از عقل و هوش خود برای نوشیدن آب گوارا استفاده کنم، چرا که در لحظاتی که از خود بی‌خبرم و در حال خوشی هستم، این کار ممکن می‌شود.
مستم از لعل لب خویش کن، ای دوست، چنانک
خویشتن را به قیامت نشناسم که منم
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا مست و سرمست از زیبایی‌های خودت کن، به حدی که در روز قیامت نتوانم خودم را بشناسم و فراموش کنم که من کیستم.
من دردی کش دیرینه چو میرم سر مست
به میم شوی و نمازی هم ازو کن کفنم
هوش مصنوعی: من سال‌هاست که دچار دردی هستم و وقتی که مست می‌شوم، احساس می‌کنم که باید با می و نوشیدنی آشتی کنم و هم‌زمان برای خودم از آنچه در عالم هستی هست، درخواستی داشته باشم.
مگسیم و به خم باده در افتاده چو من
به کرانی نرسم، چند پر و بال زنم؟
هوش مصنوعی: ما مثل مگس هستیم که در خم باده افتاده‌ایم. حالا اگر نتوانیم به هدفی برسیم، چقدر می‌توانیم بال بزنیم و بیهوده تلاش کنیم؟
ساقیا، غرقه به می کن قدری خسرو را
چند باشد ز بتان غرقه خونابه تنم؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و کمی از شراب بریز که گزندهای عشق و هجران من را فراموش کنم. چندان دردی از زیبایی‌ها و محبوبان دارم که جانم را به شدت آغشته کرده است.