شمارهٔ ۱۴۸۶
بحل کن آن همه خونها که در غمت خوردم
که عمری از دل و جان شکر این کرم کردم
حدیث وصل نگویم که گفته شد روزی
ز بخت بد چه لگدها که بر جگر خوردم
بمردم و ندهم درد خود برون، زیراک
کجاست دل که شناسد حلاوت دردم
چنان خوش است جفایت که گر تو تیر زنی
قبول اگر نکنم من به دیده، نامردم
چه کارم آید، اگر خاک کوی تو نشود؟
تنی که از پی این سالهاش پروردم
شبی که گرد سر کوی تو توانم گشت
به عشق گرد سر خود هزار می گردم
به کوی تو چو شوم خاک، نیست غم به جز آنک
صبا ز کوی تو سوی دگر برد گردم
گریست خون به جفای تو، خسروا، صد شکر
که سرخ کرد به گاه وفا رخ زردم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بحل کن آن همه خونها که در غمت خوردم
که عمری از دل و جان شکر این کرم کردم
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر غمهای تو، خونهای زیادی ریخته شده است و من به مدت طولانی از صمیم قلب بابت این محبت تو شکرگزاری کردهام.
حدیث وصل نگویم که گفته شد روزی
ز بخت بد چه لگدها که بر جگر خوردم
هوش مصنوعی: نمیخواهم داستان وصال را بگویم، چون یک روز به خاطر بداقبالیام ضربههای زیادی بر دلم زدم.
بمردم و ندهم درد خود برون، زیراک
کجاست دل که شناسد حلاوت دردم
هوش مصنوعی: من میمیرم اما درد خود را بیرون نمیگویم، چون دل کجاست که بتواند تلخی درد را با شیرینی آن بشناسد.
چنان خوش است جفایت که گر تو تیر زنی
قبول اگر نکنم من به دیده، نامردم
هوش مصنوعی: رفتار تو چنان زیباست که اگر تو به من آسیبی بزنی و من این آسیب را نپذیرم، به حقیقت ناپاک و نامرد به نظر میآیم.
چه کارم آید، اگر خاک کوی تو نشود؟
تنی که از پی این سالهاش پروردم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خاک کوی تو درآیم، چه فایده دارد؟ من که همه این سالها را صرف پرورش جسمم کردهام.
شبی که گرد سر کوی تو توانم گشت
به عشق گرد سر خود هزار می گردم
هوش مصنوعی: شبی که بتوانم دور کوچهات بچرخم، به خاطر عشق، هزار بار دور خودم میچرخم.
به کوی تو چو شوم خاک، نیست غم به جز آنک
صبا ز کوی تو سوی دگر برد گردم
هوش مصنوعی: وقتی به کوی تو برسم و در آنجا خاک شوم، هیچ نگرانیای ندارم جز اینکه نسیم، مرا از کوی تو به جایی دیگر ببرد.
گریست خون به جفای تو، خسروا، صد شکر
که سرخ کرد به گاه وفا رخ زردم
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بیوفایی تو، دلم به شدت خون گریه کرد. اما خوشحالم که در زمان وفا و صداقت، رنگ چهرهام به سرخی تغییر کرد.

امیرخسرو دهلوی