گنجور

شمارهٔ ۱۴۶۹

گر در وصل را گشاد دهیم
دیده را مژده مراد دهیم
پا نهادی به خاک و دل دادیم
جان همت هم بر آن نهاد دهیم
دی برفتی و خواستم جان را
که نویدی براوفتاد دهیم
وعده کردی، وفا نفرمودی
ور فراموش گشت، یاد دهیم
صبر را گر عنان به دست آریم
اشک را یک دم ایستاد دهیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر در وصل را گشاد دهیم
دیده را مژده مراد دهیم
هوش مصنوعی: اگر در دسترسی به وصل (و عشق) را برای خودمان باز کنیم، چشمانمان را مملو از شادی و امید به آرزوهایمان می‌کنیم.
پا نهادی به خاک و دل دادیم
جان همت هم بر آن نهاد دهیم
هوش مصنوعی: پا بر روی زمین گذاشتی و دل خود را به آن سپردیم، جان و تلاش خود را نیز بر روی آن قرار می‌دهیم.
دی برفتی و خواستم جان را
که نویدی براوفتاد دهیم
هوش مصنوعی: روز گذشته تو رفتی و من خواستم جانم را برایت فدای کنم تا خبری از تو به من برسد.
وعده کردی، وفا نفرمودی
ور فراموش گشت، یاد دهیم
هوش مصنوعی: تو قول دادی که به وعده‌ات عمل کنی، اما وفا نکردی؛ اگر هم فراموش کردی، می‌توانیم یادآوری کنیم.
صبر را گر عنان به دست آریم
اشک را یک دم ایستاد دهیم
هوش مصنوعی: اگر صبر را کنترل کنیم و به آرامش برسیم، می‌توانیم اشک‌هایمان را برای مدتی متوقف کنیم.