گنجور

شمارهٔ ۱۴۶۱

به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
ز دولت تو به خواب اجل نیاسایم
گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت، از آنک
شبی به کوی تو خاری خلید در پایم
ز بهر آنکه نبوسد کسی درت جز من
ز خون دل همه خاک درت بیالایم
گهی فتاده بدم نیم سوخته جانی
وزید بادی از آن کوی و برد بر جایم
برون نمی رود از کام تلخی هجرم
اگر چه من به سخن خسرو شکر خایم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
هوش مصنوعی: برای دیدن تو، که به حضورت عادت کرده‌ام، می‌آیم؛ مرا با نگاهی فریبنده به خود وامی‌داری و نمی‌توانم از تو جدا شوم.
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خاطر دیدن چهره‌ام، کسی را به خاطر خشم خودت از بین ببری، می‌دان که اگر در خواب من را ببینی، به آرامش می‌رسی.
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
ز دولت تو به خواب اجل نیاسایم
هوش مصنوعی: شبی را بدون خواب سپری کرده‌ام، بیا که شاید به برکت وجود تو بتوانم در خواب بیداری آرام بگیرم و از مرگ دور بمانم.
گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت، از آنک
شبی به کوی تو خاری خلید در پایم
هوش مصنوعی: چشمم به شدت از حسرت گریه کرد، زیرا شبی در کوی تو خار به پایم فرو رفت.
ز بهر آنکه نبوسد کسی درت جز من
ز خون دل همه خاک درت بیالایم
هوش مصنوعی: برای اینکه هیچ‌کس جز من نتواند تو را ببوسد، از درد دل خود، تمام خاک تو را بپوشانم.
گهی فتاده بدم نیم سوخته جانی
وزید بادی از آن کوی و برد بر جایم
هوش مصنوعی: گاهی به حالت ضعف و ناتوانی افتاده‌ام و در حالی که دلم آتش می‌زند، باد ملایمی از آن سوی کوی می‌وزد و من را به جای دیگری می‌برد.
برون نمی رود از کام تلخی هجرم
اگر چه من به سخن خسرو شکر خایم
هوش مصنوعی: حس تلخ جدایی از دلم خارج نمی‌شود، هر چند من در صحبت‌های دلنشین و شیرین خسرو غرق شده‌ام.