شمارهٔ ۱۴۶۰
به دیده ای که ترا دیده ام نمی یارم
کزان نظر به سوی دیگری به بار آرم
چه وقت بود که افتاد به تو آم سر و کار
که کار سر شد و در سر نمی شود کارم
کجا روم، چه کنم کز تو هر کجا که روم
کمند گیسوی تو می کند گرفتارم
کنون که پیش رخت همچو زلف می پیچم
فرو گذاشت مکن این چنین به یک بارم
مخسپ ایمن از آهی که می زنم هر شب
که فتنه بار توام تا به روز بیدارم
مرا به هر سختی از زبان غمزه مسوز
به دست خویش بزن تیغ، اگر گنه کارم
به پیش روی تو از بیم آنکه کشته شوم
چو شمع سوختم و دم زدن نمی یارم
فتاده بر در تو خسرو و ندانستی
که اوفتاده خود را فرود نگذارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دیده ای که ترا دیده ام نمی یارم
کزان نظر به سوی دیگری به بار آرم
هوش مصنوعی: من به چشمی که تو را دیده است، نمیتوانم نگاه کنم، زیرا از آن نظر به سمت دیگری نمیتوانم چشم بدوزم.
چه وقت بود که افتاد به تو آم سر و کار
که کار سر شد و در سر نمی شود کارم
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که به تو روی آوردم و همه چیز به هم ریخت؟ حالا که کارهایم به هم خورده، دیگر هیچ کاری از من ساخته نیست.
کجا روم، چه کنم کز تو هر کجا که روم
کمند گیسوی تو می کند گرفتارم
هوش مصنوعی: من به کجا بروم و چه کنم، که هر جا که میروم، دامن گیسوی تو مرا به دام میاندازد و گرفتارم میکند.
کنون که پیش رخت همچو زلف می پیچم
فرو گذاشت مکن این چنین به یک بارم
هوش مصنوعی: الان که در برابر چهرهات مثل زلف پیچیده میشوم، اینگونه با یک بار رهایم نکن.
مخسپ ایمن از آهی که می زنم هر شب
که فتنه بار توام تا به روز بیدارم
هوش مصنوعی: مراقب باش که از آههای شبانهام در امان نباشی، زیرا این آهها به خاطر بلای توست و تا روز بیدار میمانند.
مرا به هر سختی از زبان غمزه مسوز
به دست خویش بزن تیغ، اگر گنه کارم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گناهی که مرتکب شدم سزاوار عذاب هستم، پس با تیغ خودم را بزن و به خاطر زبان تلخ و پر غمزهات مرا نسوزان.
به پیش روی تو از بیم آنکه کشته شوم
چو شمع سوختم و دم زدن نمی یارم
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از اینکه ممکن است آسیب ببینم، مثل شمعی ذوب شدم و دیگر نمیتوانم صحبت کنم.
فتاده بر در تو خسرو و ندانستی
که اوفتاده خود را فرود نگذارم
هوش مصنوعی: خسرو (شاه) در درگاه تو افتاده است، اما تو نمیدانی که او چه کسی است و به همین خاطر من نمیتوانم خود را پایین بیاورم و او را بپذیرم.

امیرخسرو دهلوی