گنجور

شمارهٔ ۱۴۵۷

نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم
پری و یا ملکی، چیستی، نمی دانم؟
نظر به روی تو کرده دو دیده حیران شد
تو رفتی از نظر و من هنوز حیرانم
گمان مبر که گذارم ز دست دامن تو
اگر چه از دو جهان آستین برافشانم
چنان مقابل تو باد عاشقی در سر
همی روم که به شمشیر رو نگردانم
گر، ای سوار، کمان در کشی به کشتن من
سپر ز دیده بود گاه تیر بارانم
دریده پرده دل تیر غمزه تو، چنانک
شکاف گشت همه رازهای پنهانم
به صبر گفتم «یک لحظه مونس من باش »
جواب داد که «از هجر نیست درمانم »
کرشمه تو و جور رقیب و درد فراق
بدین صفت من بیچاره زیست نتوانم
خوش آن زمان که حریف معاشران بودم
فراغ شاهد و می بود و برگ بستانم
ندانم آن همه هم‌صحبتان کجا رفتند؟
که هیچ بار نیامد خبر از ایشانم
کنون ز دولت عشقت امید خسرو نیست
که بیش جمع شود خاطر پریشانم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم
پری و یا ملکی، چیستی، نمی دانم؟
هوش مصنوعی: به چشم آدمی همچین چیزی نه پری است و نه فرشته، اینکه من چه هستم، خودم هم نمی‌دانم.
نظر به روی تو کرده دو دیده حیران شد
تو رفتی از نظر و من هنوز حیرانم
هوش مصنوعی: چشم‌هایم به تماشای تو دوخته شده بود و از شدت شگفتی حیرت‌زده بودم. تو رفتی و از دیدگانم دور شدی، اما من هنوز در تعجب و سردرگمی هستم.
گمان مبر که گذارم ز دست دامن تو
اگر چه از دو جهان آستین برافشانم
هوش مصنوعی: تصور نکن که من از حمایت و محبت تو دست برمی‌دارم؛ حتی اگر از هر دو جهان نیز بگذرم، باز هم به تو وابسته‌ام.
چنان مقابل تو باد عاشقی در سر
همی روم که به شمشیر رو نگردانم
هوش مصنوعی: عاشقانه به سوی تو می‌روم و چنان شجاع و مصمم هستم که حتی با وجود چالش‌ها و خطرات، از هدفم منحرف نخواهم شد.
گر، ای سوار، کمان در کشی به کشتن من
سپر ز دیده بود گاه تیر بارانم
هوش مصنوعی: اگر ای سوار، کمانت را به سمت من بکشی، سپر من از ترس تیرهایی که شلیک می‌شود، در برابر چشمانم برمی‌ود.
دریده پرده دل تیر غمزه تو، چنانک
شکاف گشت همه رازهای پنهانم
هوش مصنوعی: نگاه تیز و فریبنده تو، پرده‌ای را که دل من را پوشانده بود، پاره کرده است و حالا همه رازهای نهان من آشکار شده‌اند.
به صبر گفتم «یک لحظه مونس من باش »
جواب داد که «از هجر نیست درمانم »
هوش مصنوعی: به صبر گفتم که مایه آرامشم باش یه لحظه، اما صبر پاسخ داد که من از دوری درمانی ندارم.
کرشمه تو و جور رقیب و درد فراق
بدین صفت من بیچاره زیست نتوانم
هوش مصنوعی: زیبایی و فریبندگی تو، ظلم و ستم رقیب، و درد جدایی به قدری است که من، بیچاره، نمی‌توانم در این وضعیت زندگی کنم.
خوش آن زمان که حریف معاشران بودم
فراغ شاهد و می بود و برگ بستانم
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار دوستانم خوش می‌گذرانیدم و از دیدن شراب و شادابی باغ لذت می‌بردم، بسیار شاداب و خوشحال بودم.
ندانم آن همه هم‌صحبتان کجا رفتند؟
که هیچ بار نیامد خبر از ایشانم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آن همه دوستان و آشناها کجا رفتند؟ که هیچگاه خبری از آن‌ها به من نرسید.
کنون ز دولت عشقت امید خسرو نیست
که بیش جمع شود خاطر پریشانم
هوش مصنوعی: اکنون دیگر از دولت عشق تو امیدی نیست که خیال دلآشفته‌ام آرام پیدا کند.