گنجور

شمارهٔ ۱۴۵۳

همه شب از تو به دیوار خانه غم گویم
فسانه گویم و با چشم پر زنم گویم
چو غنچه گشت دلم خون و قصه تو ز رشک
دلم نخواست که با باد صبحدم گویم
تو خود یقینست که خوش گردی از غمم، لیکن
کجاست دولت آنم که با تو غم گویم؟
خوش آن شبی که تو در خواب ناز باشی و من
نیاز خویش بدان زلف خم به خم گویم
سکون دل را گویم «فلان از آن من است »
چنان اگر چه نباشد، دروغ هم گویم
تو آن که می دهیم پند، بگذر از سر من
همان بس است که من درد خویش کم گویم
حدث جان دژم پرسدم همه کس و من
همه حکایت آن نرگس دژم گویم
مخوان به قبله ام، ای پارسا، روا داری
که تو هوالله گویی و من صنم گویم
مرنج از شغب بی تکلف خسرو
سرود نیست که او را به زیر و بم گویم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه شب از تو به دیوار خانه غم گویم
فسانه گویم و با چشم پر زنم گویم
هوش مصنوعی: من هر شب به دیوار خانه از تو صحبت می‌کنم و داستان‌هایی را روایت می‌کنم و با چشمان پر از اشک، از تو می‌گوییم.
چو غنچه گشت دلم خون و قصه تو ز رشک
دلم نخواست که با باد صبحدم گویم
هوش مصنوعی: دل من مانند غنچه‌ای شده است که پژمرده و دلتنگ است؛ داستان تو به قدری برایم مهم است که نمی‌خواهم با باد صبحگاهی درباره‌اش سخن بگویم.
تو خود یقینست که خوش گردی از غمم، لیکن
کجاست دولت آنم که با تو غم گویم؟
هوش مصنوعی: تو خود می‌دانی که از غم من خوشحال می‌شوی، اما کجاست آن شانس و موقعیت که بتوانم با تو از درد و غم‌هایم بگویم؟
خوش آن شبی که تو در خواب ناز باشی و من
نیاز خویش بدان زلف خم به خم گویم
هوش مصنوعی: خوشا شبی که تو در خواب ناز باشی و من در دل، آرزوهایم را به زلف‌های پیچ در پیچ تو بگویم.
سکون دل را گویم «فلان از آن من است »
چنان اگر چه نباشد، دروغ هم گویم
هوش مصنوعی: من به دل خود می‌گویم که چیزی از آنِ من است، حتی اگر واقعیت نداشته باشد و گاهی هم دروغ بگویم.
تو آن که می دهیم پند، بگذر از سر من
همان بس است که من درد خویش کم گویم
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که مشاوره می‌دهی، اما بهتر است از من بگذری؛ همین که من از دردهای خودم کمتر صحبت کنم برایت کافی است.
حدث جان دژم پرسدم همه کس و من
همه حکایت آن نرگس دژم گویم
هوش مصنوعی: در دل همه افراد سوالی را مطرح کردم و به هر کس که برخورد کردم، داستان غم‌انگیز آن نرگس غمگین را نقل کردم.
مخوان به قبله ام، ای پارسا، روا داری
که تو هوالله گویی و من صنم گویم
هوش مصنوعی: به من نگو که به سوی قبله بایستم، ای زاهد! آیا این درست است که تو نام خدا را بر زبان بیاوری و من نام معشوق را؟
مرنج از شغب بی تکلف خسرو
سرود نیست که او را به زیر و بم گویم
هوش مصنوعی: نگران رفتار بی‌پروای خسرو نباش، چون او را نمی‌توان با تعابیر سطحی و ساده توصیف کرد.