گنجور

شمارهٔ ۱۴۵۲

منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم
تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم
فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند
چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم
شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند
که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم
مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد
سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم
مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را
من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم
تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم
هوش مصنوعی: من از عشق تو دلم پر از آتش و درد است، اما تو در بی‌خبری به سر می‌بری و من در خاموشی خویش می‌سوزم.
فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند
چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم
هوش مصنوعی: من از فقر به آشتی و وصالی دست نمی‌یابم، هرچند مانند فقیران برای رسیدن به آرامش درون می‌سوزم.
شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند
که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم
هوش مصنوعی: شب تاریک و سیاه من هیچ نوری ندارد، هرچند که من تا صبح مانند چراغ در حال سوختن هستم.
مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد
سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم
هوش مصنوعی: تو با داغی که به من زدی، قلبم را سوزاندی، اما حتی یک بار هم برای سگی که داشتم نگریستی. از این درد و رنج عمیق در آتش می سوزم.
مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را
من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم
هوش مصنوعی: سختگیر نباش و باعث ناراحتی خسرو نشو، چون من در نهایت از ناراحتی تو آسیب می‌بینم.