گنجور

شمارهٔ ۱۴۳۸

نه یار وعده بوس و کنار می کندم
نه دل ز دیدن رویش قرار می کندم
درون دل نه یکی صد هزار افسون است
هنوز آرزوی آن سوار می کندم
همی خلد به دل من چو ناوک دشمن
نصیحتی که کسی دوستدار می کندم
شبی ز بیم گزندش هزار ناوک آه
فرو همی خورم، ار چه فگار می کندم
دگر ز بخت خودم عزتی نمی باید
همین بس است که پیش تو خوار می کندم
توام به تیغ کشی و خیال کشت که او
شفیع می شود و شرمسار می کندم
شبم به خوردن خون رفت، ساقیا، می ده
که آن شراب شبانه خمار می کندم
پگه بیامد و همسایه گفت «خوابم نیست
که ناله های تو در سینه کار می کندم
شراب عشق تو می بایدم به سر هر چند
که بامداد اجل هوشیار می کندم
به ناز گفت شبی «خسروا، گلت نشکفت »
هنوز آن سخنش خار خار می کندم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه یار وعده بوس و کنار می کندم
نه دل ز دیدن رویش قرار می کندم
هوش مصنوعی: نه یار با وعده‌های بوسه و آغوش به من نزدیک می‌شود و نه دل من از دیدن روی او آرام می‌گیرد.
درون دل نه یکی صد هزار افسون است
هنوز آرزوی آن سوار می کندم
هوش مصنوعی: در دل من نه فقط یک، بلکه صدها جادو و enchantment وجود دارد، هنوز هم آرزوی آن سوار را در سر دارم.
همی خلد به دل من چو ناوک دشمن
نصیحتی که کسی دوستدار می کندم
هوش مصنوعی: دل من از یاد باغ بهشت پر شده است، مانند تیر دشمن که نصیحتی را به من می‌زند، مثل دوستی که یاری می‌کند.
شبی ز بیم گزندش هزار ناوک آه
فرو همی خورم، ار چه فگار می کندم
هوش مصنوعی: شبی از ترس آسیب او، هزار تیر غم را با آه فرو می‌خورم، اگرچه این کار مرا خسته می‌کند.
دگر ز بخت خودم عزتی نمی باید
همین بس است که پیش تو خوار می کندم
هوش مصنوعی: دیگر از تقدیر خودم شانسی ندارم؛ همین برای من کافی است که در برابر تو، خود را خوار می‌بینم.
توام به تیغ کشی و خیال کشت که او
شفیع می شود و شرمسار می کندم
هوش مصنوعی: تو با تیزی و جسارت خود به جنگ و کشتار می‌پردازی، در حالی که او به عنوان شفیع وارد عمل می‌شود و باعث می‌شود که من احساس شرمندگی کنم.
شبم به خوردن خون رفت، ساقیا، می ده
که آن شراب شبانه خمار می کندم
هوش مصنوعی: شب، گذشت و من همه جا را با حسرت و غم تجربه کردم. ای ساقی، لطفاً شرابی به من بده که آرامش بخش و تسکین دهنده باشد.
پگه بیامد و همسایه گفت «خوابم نیست
که ناله های تو در سینه کار می کندم
هوش مصنوعی: وقتی که پگه (شاعر) آمد، همسایه گفت: «من نمی‌توانم بخوابم چون ناله‌های تو در دل من تازه و زنده است.»
شراب عشق تو می بایدم به سر هر چند
که بامداد اجل هوشیار می کندم
هوش مصنوعی: من باید شراب عشق تو را بنوشم، حتی اگر صبح، مرگ مرا هوشیار کند.
به ناز گفت شبی «خسروا، گلت نشکفت »
هنوز آن سخنش خار خار می کندم
هوش مصنوعی: او با ناز گفت «ای خسرو، گل تو هنوز شکوفا نشده است» و هنوز صدای آن حرفش در دلم مثل خار می‌خورد.