شمارهٔ ۱۴۳۶
گر آشکار حدیث نهان خویش کنم
به آشکار و نهان قصد جان خویش کنم
ز گریه راز تو بر سینه چون رسد، چه کنم؟
روان ز گریه گره بر زبان خویش کنم
به حیله آنچه توانستم آن خود کردم
ولی ترا نتوانم که آن خویش کنم
از آن تست جفا و آزان بند وفا
تو آن خویش کن و من از آن خویش کنم
روان شدی به سفر، می رسد مرا چو جرس
که ناله ها بر سر کاروان خویش کنم
وداع کردی و چشمم روان شد از بر تو
کنون وداع دو چشم روان خویش کنم
طبیب رفت ز خسرو، دگر کنون وقت است
که خود علاج دل ناتوان خویش کنم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر آشکار حدیث نهان خویش کنم
به آشکار و نهان قصد جان خویش کنم
هوش مصنوعی: اگر راز درون خود را علنی کنم و به طور واضح دلی خواهم که سلامتی و امنیت خود را به خطر بیندازم.
ز گریه راز تو بر سینه چون رسد، چه کنم؟
روان ز گریه گره بر زبان خویش کنم
هوش مصنوعی: وقتی که از گریهام راز تو بر دل مینشیند، چه باید بکنم؟ آیا باید زبانم را از بیان آن راز ببندم؟
به حیله آنچه توانستم آن خود کردم
ولی ترا نتوانم که آن خویش کنم
هوش مصنوعی: من تلاش کردم با دور زدن و حیلهگری کارهایم را انجام دهم، اما نمیتوانم تو را به روش خودم درآورم.
از آن تست جفا و آزان بند وفا
تو آن خویش کن و من از آن خویش کنم
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار ناپسند و آزمایشهای تو، من وفاداری خودم را به تو نشان میدهم و تو هم میتوانی به من وفادار باشی.
روان شدی به سفر، می رسد مرا چو جرس
که ناله ها بر سر کاروان خویش کنم
هوش مصنوعی: تو به سفر روانه شدی و من همچون صدای جرس، صدای نالههایم را به کاروان خود میزنم.
وداع کردی و چشمم روان شد از بر تو
کنون وداع دو چشم روان خویش کنم
هوش مصنوعی: تو با من وداع کردی و اشکهایم به خاطر تو سرازیر شد، حالا من هم باید با چشمان اشکآلودم از تو وداع کنم.
طبیب رفت ز خسرو، دگر کنون وقت است
که خود علاج دل ناتوان خویش کنم
هوش مصنوعی: پزشک از خسرو رفت، حالا وقت آن است که خودم به درمان دل ضعیفم بپردازم.

امیرخسرو دهلوی