شمارهٔ ۱۴۳۳
برونم از دل پر خون نمی شوی، چه کنم؟
ز جان سوخته بیرون نمی شوی، چه کنم؟
تویی به حسن چو لیلی، ولیک هیچ شبی
انیس خاطر مجنون نمی شوی، چه کنم؟
به یک فسون که بگردی، در آمدی به دلم
کنون ز دل به صد افسون نمی شوی، چه کنم؟
هزار قصه نوشتم ز خون دل بر تو
تو هیچ بر سر مضمون نمی شوی چه کنم
به جان تو که فراموش نیستی نفسی
اگر چه می شدی، اکنون نمی شوی، چه کنم؟
ز دیده رفتن این خونم، آخر از جایی ست
ولی تو آگه ازین خون نمی شوی، چه کنم؟
مگو به طعن که خسرو مکن فراموشم
کنم اگر بشوی، چون نمی شوی چه کنم؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برونم از دل پر خون نمی شوی، چه کنم؟
ز جان سوخته بیرون نمی شوی، چه کنم؟
هوش مصنوعی: من از دل پر از درد و رنج نمیتوانم تو را به بیرون برانم، چه باید بکنم؟ از جان سوخته و آزرده هم نمیتوانی جدا شوی، چه کنم؟
تویی به حسن چو لیلی، ولیک هیچ شبی
انیس خاطر مجنون نمی شوی، چه کنم؟
هوش مصنوعی: تو به زیبایی لیلی هستی، اما هیچ وقت دل مجنون را همراهی نمیکنی. حالا من چه باید بکنم؟
به یک فسون که بگردی، در آمدی به دلم
کنون ز دل به صد افسون نمی شوی، چه کنم؟
هوش مصنوعی: با یک جادو و فریب به قلبم راه پیدا کردی، ولی حالا که از دل به صد فریب و جادو هم وارد نمیشوی، چه کار باید بکنم؟
هزار قصه نوشتم ز خون دل بر تو
تو هیچ بر سر مضمون نمی شوی چه کنم
هوش مصنوعی: من هزاران داستان از دل پرخونم برای تو نوشتم، اما تو هیچ توجهی به معنا و مضمون آنها نمیکنی. حالا چه کار کنم؟
به جان تو که فراموش نیستی نفسی
اگر چه می شدی، اکنون نمی شوی، چه کنم؟
هوش مصنوعی: به جان تو که هرگز فراموش نمیشوی، حتی اگر روزی هم فراموش میشدی، الان حتی به آن وضعیت هم نمیرسی. من چه کاری میتوانم بکنم؟
ز دیده رفتن این خونم، آخر از جایی ست
ولی تو آگه ازین خون نمی شوی، چه کنم؟
هوش مصنوعی: خون من از چشمانم رفته و این اتفاقی است که از جایی شروع شده، اما تو از این غم و درد بیخبری. حالا نمیدانم چه کار باید بکنم؟
مگو به طعن که خسرو مکن فراموشم
کنم اگر بشوی، چون نمی شوی چه کنم؟
هوش مصنوعی: نگو که من را به طعنه فراموش کردهای، چون اگر به یاد من هم نیافتی، چه کاری از دستم برمیآید؟

امیرخسرو دهلوی