شمارهٔ ۱۴۲۹
دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟
بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم
از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم
رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟
تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟
میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم
تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم
تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو بسیار غمگین و رنجیده شده است؛ نمیدانم این را باید به که بگویم. نمیدانم برای درمان خود باید به چه کسی مراجعه کنم و برای تسکین دل خود از کجا کمک بگیرم.
بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم
هوش مصنوعی: بسیاری از اشکهایم به خاطر دردی که به من وارد شده، ریخته میشود. آب وجودم نیز که به خاطر شکستی که در احساسم تجربه کردهام، از دست رفته است.
از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم
هوش مصنوعی: از این دو چشمی که پر از اشک است و این اشکها ریخته، چه مقدار غم و اندوهی که بر من گذشته است!
رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟
هوش مصنوعی: به دنبال راهی به سوی تو هستم تا با تو صحبت کنم، اما تو به من راهی نمینمایی. نمیدانم باید این احساس را به چه کسی بگویم؟
تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟
هوش مصنوعی: تو مانند چشمهای هستی که آب حیات میدهد و من به تو تشنهام، اما هنوز جرعهای نخوردهام. حالا چطور میتوانم خود را پاک کنم؟
میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم
هوش مصنوعی: موهایت را بهدست نیاور، چون بر من تأثیرگذار است و هرچه که بیاید، همانطور که میآید، از او تأثیر میگیرم.
تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم
هوش مصنوعی: بدن مرا مانند مویی ببر و در آتش بسوزان، چون در پی جدایی، غمت به من چنان رسوخ کرده که مانند مویی به تنم چسبیده است.
تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
هوش مصنوعی: حضور تو در آنجا، مانند لبخند شیرینی است که دل را میبرد؛ اما من در اینجا تنها کسی نیستم که به عشق تو بیندیشم، مثل گلی که در باغی خموش میروید و نه مثل خسروم که در کنارم است.

امیرخسرو دهلوی