شمارهٔ ۱۴۲۸
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد دیده به رویت، ز دست رفت عنانم
دلم بری و بگویی «مگو» من این به که گویم؟
مر کشی و ندانی، ندانم این ز که دانم!
در آب دیده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تیر هم چه گشاید، چو نم گرفت کمانم
ز گریه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حیله می رسد به دهانم
بسوخت خسرو مسکین در آرزوی لب تو
ببخش از پی تسکین دو شربتی هم از آنم
شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارمشمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
هوش مصنوعی: کجایی؟ جان و جهانی که فدای تو شده است، در انتظار توست. بیا که نمیتوانم بدون تو زندگی کنم.
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی پیامی میآورد، اما آن را به من نمیرساند، زیرا اگر مرا ببیند، ممکن است دچار اشتباه شود، چرا که من آن چیزی نیستم که او فکر میکند.
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد دیده به رویت، ز دست رفت عنانم
هوش مصنوعی: به خاطر تو از کنترل خود خارج شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم. چشمانم به چهرهات افتاد و دیگر نتوانستم خود را مدیریت کنم.
دلم بری و بگویی «مگو» من این به که گویم؟
مر کشی و ندانی، ندانم این ز که دانم!
هوش مصنوعی: اگر دلم برایت تنگ شود و بگویی «نگو»، من چگونه میتوانم این احساس را بیان نکنم؟ تو میکشی دل مرا و خودت خبر نداری که من این را از کجا بدانم!
در آب دیده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تیر هم چه گشاید، چو نم گرفت کمانم
هوش مصنوعی: در آب چشم خود غرق شدم و شکایتی نکردم. تیر اگر هم کمان را پاره کند، چه فایدهای دارد وقتی که نم آن را گرفته است؟
ز گریه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حیله می رسد به دهانم
هوش مصنوعی: از شدت گریه، جانم دچار درد و گرفتگی شده و نفس سردم به سختی به دهنم میآید، انگار که با ترفندهای زیادی میخواهم چیزی بگویم، اما نمیتوانم.
بسوخت خسرو مسکین در آرزوی لب تو
ببخش از پی تسکین دو شربتی هم از آنم
هوش مصنوعی: خسرو بیچاره بر سر آرزوی دیدار تو به شدت دچار افسردگی شده است. خواهش میکنم برای آرامش او، کمی از آن نوشیدنی را به او بدهید.

امیرخسرو دهلوی