شمارهٔ ۱۴۲۶
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
عقوبتی که من اندر جدایی تو بدیدم
جز این ز مردن خویشم فسوس نیست به سینه
که زیر پای تو شادی مرگ خویش ندیدم
سرم ز سرزنش مدعی به خاک فروشد
چنین بود که نصیحت ز دوستان نشنیدم
اگر به تیغ سیاست مرا جدا کنی از خود
ز تو برید نیارم، ولی ز خویش بریدم
فریب و عشوه که نزد خرد به هیچ نیرزد
بده که گر ز تو باشد، به هر دو کون خریدم
چو سایه در پس خوبان بسی دویدم و اکنون
ز روی خوب چو سایه ز آفتاب رمیدم
به عین بیهشیم رخ نمود و گفت که «چونی؟»
چه تشنگی بر آبی که من به خواب بدیدم
چه جای طعنه که خسرو چرا به زلفش اسیری؟
نه من بلای دل خود به اختیار گزیدم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت گذشت و هرگز نتوانستم لحظهای در چهرهات خیره شوم، از دوریات جانم به لب آمده، اما نتوانستم به آنچه که آرزو داشتم، برسم.
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
هوش مصنوعی: وقتی که به تو عشق ورزیدم، مثل غنچه در حال شکفتن بودم، ای بهار جوانی. هیچ جا نرفتهام و در هیچ کجا ننشستهام، زیرا هنوز لباسی بر تن نکردهام.
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
عقوبتی که من اندر جدایی تو بدیدم
هوش مصنوعی: هرگز عذابی که من در جدایی تو تجربه کردم، با جدا شدن جان از تن مشابهت ندارد.
جز این ز مردن خویشم فسوس نیست به سینه
که زیر پای تو شادی مرگ خویش ندیدم
هوش مصنوعی: جز این که در عالم مردن، چیز دیگری نمیخواهم؛ زیرا در دل، چیزی که زیر پای تو باشد و شادی مرگ من را نشان دهد، مشاهده نکردم.
سرم ز سرزنش مدعی به خاک فروشد
چنین بود که نصیحت ز دوستان نشنیدم
هوش مصنوعی: سرم را از شرم و نکوهش مدعیان به زمین میگذارم، چون نصیحت دوستان را نادیده گرفتم.
اگر به تیغ سیاست مرا جدا کنی از خود
ز تو برید نیارم، ولی ز خویش بریدم
هوش مصنوعی: اگر به وسیلهی برشهای سیاست، مرا از خودت جدا کنی، نمیتوانم آن را تحمل کنم، اما در عوض، من خودم را از کسی که هستم جدا کردهام.
فریب و عشوه که نزد خرد به هیچ نیرزد
بده که گر ز تو باشد، به هر دو کون خریدم
هوش مصنوعی: فریب و ناز و عشوهای که عقل از آن چیزی نمیفهمد، تو بر من ببخش. زیرا اگر اینچنین باشد که از تو نشأت بگیرد، من همه چیز را برای آن خریدهام.
چو سایه در پس خوبان بسی دویدم و اکنون
ز روی خوب چو سایه ز آفتاب رمیدم
هوش مصنوعی: من مانند سایهای در پی زیباییها دویدهام و حالا از روی زیبایی به خاطر آفتاب دور شدهام.
به عین بیهشیم رخ نمود و گفت که «چونی؟»
چه تشنگی بر آبی که من به خواب بدیدم
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و بیخبر از حال ما ظاهر شد و پرسید که «حالت چطوره؟» چه عطشی دارم برای آبی که در خواب دیدهام.
چه جای طعنه که خسرو چرا به زلفش اسیری؟
نه من بلای دل خود به اختیار گزیدم
هوش مصنوعی: چرا باید به خسرو طعنه زد که چرا به زلف محبوبش گرفتار شده است؟ من خودم با اختیار خودم دچار این درد و رنج شدهام.
حاشیه ها
1396/03/16 22:06
قزلباش
بهیچ جا ننشستم که جامهای ندریدم
این غزل دوبار انتخاب شدہ
466 و حم 467

امیرخسرو دهلوی