گنجور

شمارهٔ ۱۴۲۲

اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب نبینم
وگرچه ماه بتابد، به ماه تاب نبینم
در آن زمان که نبینم ترا به چشم چو ابرم
چنان ببارد باران که آفتاب نبینم
به خانه سایه همی گیردم ز فکرت زلفت
که آفتاب در این خانه خراب نبینم
وصال خواهم و این در به روی من که گشاید
ز خنده شکرینت چو فتح باب نبینم؟
به وصل چند توان گفتنم «هنوز توقف »
کنم توقف، اگر عمر را شتاب نبینم
طمع بود ز دهان تو شربتیم، ولیکن
سؤال از که کنم، چون ره جواب نبینم؟
چو دل سخن نشنود و تو عاقبت بربودی
روان بکش که نگه داشتن صواب نبینم
جز آب می نرود از دو چشم خسرو و ترسم
که چند روز دگر خون رود که آب نبینم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب نبینم
وگرچه ماه بتابد، به ماه تاب نبینم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم چهره‌ی تو را ببینم، انگار هرگز ماه نورانی را نمی‌بینم و حتی اگر ماه تابناک باشد، باز هم زیبایی‌اش برایم بی‌معناست.
در آن زمان که نبینم ترا به چشم چو ابرم
چنان ببارد باران که آفتاب نبینم
هوش مصنوعی: زمانی که تو را با چشمانم نمی‌بینم، مانند ابری می‌شوم که چنان باران می‌بارد که دیگر آفتاب را نمی‌بینم.
به خانه سایه همی گیردم ز فکرت زلفت
که آفتاب در این خانه خراب نبینم
هوش مصنوعی: به خاطر فکر کردن به موهای تو، به خانه‌ام پناه می‌برم تا آفتاب در این خانه خراب را نبینم.
وصال خواهم و این در به روی من که گشاید
ز خنده شکرینت چو فتح باب نبینم؟
هوش مصنوعی: من به وصال تو امیدوارم و زمانی که به من اجازه ورود بدهی، مانند فتحی که در قفلی گشوده می‌شود، با خنده شیرین تو مواجه خواهم شد.
به وصل چند توان گفتنم «هنوز توقف »
کنم توقف، اگر عمر را شتاب نبینم
هوش مصنوعی: به عشق و وصال چه صحبت کنم وقتی که هنوز فرصتی برای ماندن دارم، مگر اینکه عمرم به سرعت بگذرد و نتوانم از این لحظات لذت ببرم.
طمع بود ز دهان تو شربتیم، ولیکن
سؤال از که کنم، چون ره جواب نبینم؟
هوش مصنوعی: من در انتظار شربتی از دهان تو بودم، اما نمی‌دانم از چه کسی بپرسم، چون راهی به جواب نمی‌بینم.
چو دل سخن نشنود و تو عاقبت بربودی
روان بکش که نگه داشتن صواب نبینم
هوش مصنوعی: اگر دل نتواند چیزی را بشنود و تو در نهایت آن را از دست دادی، بهتر است که روان خود را رها کنی زیرا به نظر من نگه داشتن آن درست نیست.
جز آب می نرود از دو چشم خسرو و ترسم
که چند روز دگر خون رود که آب نبینم
هوش مصنوعی: جز آب، چیزی از چشمان خسرو نمی‌ریزد و من می‌ترسم که اگر این وضع ادامه پیدا کند، به زودی خون خواهد ریخت و دیگر آب نمی‌بیند.