شمارهٔ ۱۴۲۱
رو زردی از من است ز چشم سیه گرم
ورنه کی آیی آن که من اندر تو بنگرم
من دانم ولی که شده ست آب جوی او
کز دست چشم خویش چه خونابه می خورم
در جستن شکوفه روی تو شد روان
بادی که از جوانی خود بود در سرم
اکنون که مر مرا غم تو سرخ روی کرد
پیش که گویم این غم و این زر کجا برم؟
بگشا نقاب کز رخ چون آفتاب تو
روز فرود رفته خود را برآورم
دل چون چراغ سوخته شد ز آتش فراق
از شام غم هنوز به تاریکی اندرم
سودای خاک پای تو تا در سر من است
سر در کلاه سبز فلک در نیاورم
من خسروم، ولیک نگر کز فراق تو
گویی که از نگارش شاپور دفترم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رو زردی از من است ز چشم سیه گرم
ورنه کی آیی آن که من اندر تو بنگرم
هوش مصنوعی: رنگ چهرهام به خاطر نگرانی و غم از تو است، اگر نه تو کی میآیی تا من تو را در دل خود ببینم؟
من دانم ولی که شده ست آب جوی او
کز دست چشم خویش چه خونابه می خورم
هوش مصنوعی: من میدانم که اوضاع چگونه شده است و از چشمان خود چه درد و رنجی میکشم.
در جستن شکوفه روی تو شد روان
بادی که از جوانی خود بود در سرم
هوش مصنوعی: بادی که به دنبال زیبایی و شکوفایی توست، ناشی از جوانی و انرژی ای است که در وجود من وجود دارد.
اکنون که مر مرا غم تو سرخ روی کرد
پیش که گویم این غم و این زر کجا برم؟
هوش مصنوعی: حال که غم تو باعث زردی من شده، به چه کسی بگویم این درد و این طلای بیارزش را کجا ببرم؟
بگشا نقاب کز رخ چون آفتاب تو
روز فرود رفته خود را برآورم
هوش مصنوعی: چهرهات را نمایان کن، زیرا مانند آفتاب درخشانی و من میخواهم روزهایی که سپری شده را دوباره زنده کنم.
دل چون چراغ سوخته شد ز آتش فراق
از شام غم هنوز به تاریکی اندرم
هوش مصنوعی: دل مانند چراغی شده که از آتش دوری، خاموش و سوخته است و من هنوز در تاریکی غم، در شب غمگینی فرو رفتهام.
سودای خاک پای تو تا در سر من است
سر در کلاه سبز فلک در نیاورم
هوش مصنوعی: اگر عشق و آرزویم در زمین پای تو باشد، هرگز به خود اجازه نمیدهم که به مقام و جایگاه آسمانی و بالاتر از آن فکر کنم.
من خسروم، ولیک نگر کز فراق تو
گویی که از نگارش شاپور دفترم
هوش مصنوعی: من زیانکارم، اما ببین که از دوری تو انگار که دفترم از نوشتههای شاپور خالی است.

امیرخسرو دهلوی