گنجور

شمارهٔ ۱۴۲

به بالین غریبانت گذر نیست
ز حال مستمندانت خبر نیست
ز تو پروای هستی نیست ما را
ترا پروای ما گر هست و گر نیست
تویی منظور من در هر دو عالم
مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست
یکایک تلخی دوران چشیدم
ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست
اسیر هجر و نومید از وصالم
شبم تاریک و امید سحر نیست
همی خواهم که رویت باز بینم
جز اینم در جهان کام دگر نیست
دلی خالی نمی بینم ز دردت
کدامین دل که خونش در جگر نیست
درین ره سرفرازی آن کسی راست
که او را بیم جان و خوف سر نیست
رخ و زلف تو شد غایب ز چشمم
من شوریده دل را خواب و خور نیست
مکن بیچاره خسرو را ز در دور
که او را خود جز این در هیچ در نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به بالین غریبانت گذر نیست
ز حال مستمندانت خبر نیست
هوش مصنوعی: نمی‌توانی به کسانی که در غم و درد هستند، سر بزنی و حال کسانی را که در نیاز و فقر زندگی می‌کنند، نمی‌دانی.
ز تو پروای هستی نیست ما را
ترا پروای ما گر هست و گر نیست
هوش مصنوعی: ما نگران وجود خود نیستیم، بلکه به این فکر می‌کنیم که آیا تو به ما اهمیت می‌دهی یا نه، هرچه که باشد.
تویی منظور من در هر دو عالم
مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست
هوش مصنوعی: تو برای من هدف و مقصود در این جهان و جهان دیگر هستی و برای من هیچ اعتنایی به دنیا و آخرت نیست.
یکایک تلخی دوران چشیدم
ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست
هوش مصنوعی: من هر یک از تلخی‌های زندگی را از دوری و جدایی تجربه کرده‌ام و هیچ چیز تلخ‌تر از این جدایی وجود ندارد.
اسیر هجر و نومید از وصالم
شبم تاریک و امید سحر نیست
هوش مصنوعی: من در دوران جدایی گرفتار شده‌ام و از وصال معشوق ناامیدم. شب من بسیار تاریک است و امیدی به صبح و روشنایی ندارم.
همی خواهم که رویت باز بینم
جز اینم در جهان کام دگر نیست
هوش مصنوعی: می‌خواهم فقط دوباره چهره‌ات را ببینم، زیرا جز این خواسته‌ای در دنیا ندارم.
دلی خالی نمی بینم ز دردت
کدامین دل که خونش در جگر نیست
هوش مصنوعی: هیچ دلی را نمی‌بینم که از درد تو خالی باشد؛ کدام دل است که درونش پر از غم و درد نیست؟
درین ره سرفرازی آن کسی راست
که او را بیم جان و خوف سر نیست
هوش مصنوعی: در این مسیر، کسی می‌تواند به موفقیت و افتخار برسد که از ترس مرگ و خطرات آن بی‌توجه باشد.
رخ و زلف تو شد غایب ز چشمم
من شوریده دل را خواب و خور نیست
هوش مصنوعی: چهره و موهای تو از دیدگانم دور شده و اکنون که دل شیدا و بی‌قرار من هست، نه خواب بر من چیره می‌شود و نه غذایی به دل می‌نشیند.
مکن بیچاره خسرو را ز در دور
که او را خود جز این در هیچ در نیست
هوش مصنوعی: خسرو بیچاره را از در دور نکن، زیرا او جز این در هیچ در دیگری ندارد.

حاشیه ها

1395/04/03 02:07
حامد

در آخرین مصراع به گمانم یک اشتباه تایپی است و باید «هیچ در» باشد تا «در هیچ». قافیه با «ر» و «نیست» تمام میشود. با درود