گنجور

شمارهٔ ۱۴۱۹

دل داده ام به دلبر و جانی خریده ام
این تحفه بهر جان خراب آوریده ام
عشقت که هست قیمت او صد هزار جان
سوداگری ست این که به جانی خریده ام
جان است در هوای پریدن که شب به خواب
بر شکرش مگس شده، گویی پریده ام
ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من
در وادی فراق مغیلان چریده ام
نظاره ام کنند که در کوی عاشقی
روی سیاه کرده و جعد بریده ام
خسرو، غمم بکشت، همان همدم است این
کش سالها به خون جگر پروریده ام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل داده ام به دلبر و جانی خریده ام
این تحفه بهر جان خراب آوریده ام
هوش مصنوعی: من به محبوب خود عشق ورزیده‌ام و جانم را از او خریده‌ام؛ این هدیه را برای روح آشفته‌ام آورده‌ام.
عشقت که هست قیمت او صد هزار جان
سوداگری ست این که به جانی خریده ام
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری باارزش است که قیمتش برابر با صد هزار جان است. من هم برای به دست آوردن این عشق، جانم را فدای آن کرده‌ام.
جان است در هوای پریدن که شب به خواب
بر شکرش مگس شده، گویی پریده ام
هوش مصنوعی: در دل انسان آرزوی آزادی و پرواز وجود دارد، حتی وقتی که شب به خواب می‌رود و خوابش شیرین است، احساس می‌کند که همانند مگسی در شکر پرواز کرده است.
ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من
در وادی فراق مغیلان چریده ام
هوش مصنوعی: ای سوار، من به حال مستی هستم، نگذار که در این بیابان جدایی سرگردان شوم.
نظاره ام کنند که در کوی عاشقی
روی سیاه کرده و جعد بریده ام
هوش مصنوعی: من را می‌نگرند که در دنیای عاشقی چهره‌ای دلتنگ و در هم ریخته دارم.
خسرو، غمم بکشت، همان همدم است این
کش سالها به خون جگر پروریده ام
هوش مصنوعی: خسرو باعث شد که غم و اندوه من از بین برود و او همان کسی است که سال‌ها به خاطر درد و رنجی که کشیده‌ام، در دل من جا دارد.