گنجور

شمارهٔ ۱۴۱۷

با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟
کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم
هر دم به خون دیده خود غرقه می شوم
من خون گرفته با تو کجا آشنا شدم؟
از من قرار و صبر، ندانم کجا شدند؟
من خود ز خویش هیچ ندانم، کجا شدم؟
از بس که گم شدم به خیالات زلف تو
موری بدم که در دهن اژدها شدم
بارم نبود کوه غم، اما به بوی تو
در زیر بار منت باد صبا شدم
ای پندگوی، تا رخ او را ندیده ای
بگریز و جان ببر تو که من مبتلا شدم
او رخ نمی نمود، به زاری بدیدمش
من خود برای جان و دل خود بلا شدم
هر دم به داغ هجر چو عیشم عذاب بود
باری ز ننگ زیستن خود رها شدم
خسرو به بندگیت غلامی ست بی بها
خاصه کنون که بنده تو بی بها شدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟
کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم
هوش مصنوعی: شاید در اولین روزی که با تو آشنا شدم، احساس کردم که از روزهای آرامش و صبر فاصله گرفته‌ام.
هر دم به خون دیده خود غرقه می شوم
من خون گرفته با تو کجا آشنا شدم؟
هوش مصنوعی: هر لحظه با اشک چشمم غرق می‌شوم و نمی‌دانم چگونه با تو آشنا شدم که اینگونه غمگین و دردمند شدم.
از من قرار و صبر، ندانم کجا شدند؟
من خود ز خویش هیچ ندانم، کجا شدم؟
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چرا آرامش و صبر من گم شده‌اند. حتی خودم هم نمی‌دانم در کجا هستم و چه احساسی دارم.
از بس که گم شدم به خیالات زلف تو
موری بدم که در دهن اژدها شدم
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی خیال‌پردازی درباره زلف‌های تو، چنان گیج و گم شده‌ام که به مانند موری در دهان اژدها قرار گرفته‌ام.
بارم نبود کوه غم، اما به بوی تو
در زیر بار منت باد صبا شدم
هوش مصنوعی: غم سنگینی بر دوشم نبود، اما بوی تو موجب شد که زیر بار لطف باد صبا احساس سنگینی کنم.
ای پندگوی، تا رخ او را ندیده ای
بگریز و جان ببر تو که من مبتلا شدم
هوش مصنوعی: ای نصیحت‌کننده، تا زمانی که چهره او را ندیده‌ای، دوری کن و جانت را نجات بده، چون من در عشق او گرفتار شده‌ام.
او رخ نمی نمود، به زاری بدیدمش
من خود برای جان و دل خود بلا شدم
هوش مصنوعی: او ظاهر نمی‌شد و من از درد و زاری او را دیدم؛ من به خاطر جان و دل خود، گرفتار درد و مصیبت شدم.
هر دم به داغ هجر چو عیشم عذاب بود
باری ز ننگ زیستن خود رها شدم
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر درد جدایی، زندگی برایم عذابی بود. به خاطر شرم از زندگی، از آن رها شدم.
خسرو به بندگیت غلامی ست بی بها
خاصه کنون که بنده تو بی بها شدم
هوش مصنوعی: شخصی به نام خسرو به خاطر خدمت و بندگی تو، دیگر ارزشی ندارد و به ویژه اکنون که خودم نیز بی‌ارزش شده‌ام.