گنجور

شمارهٔ ۱۴۱۵

نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
در مجلس خیال تو یک روزتر کنم
خوابم نماند و خواب اجل هم خوش است، لیک
گر خشتی ز آستانه تو زیر سر کنم
عمری گذشت، هیچ نیامد زمان آنک
روزی به روی تو شب غم را سحر کنم
ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد
گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم
چشمت به خواب ناز و مرا قصه ای دراز
آمد شبم به روز، سخن مختصر کنم
هر کس به سوی حور رود، من به سوی تو
چون بامداد حشر سر از خواب بر کنم
روزی گذشته بود برای سوار و من
هر بامداد آیم و آن سو نظر کنم
دردش به از سر است و من سر بریده را
آن سر کجا که در سر آن درد سر کنم
یاران ز پند بس که ز خسرو رها نشد
آن دل که پیش تیر ملامت سپر کنم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
هوش مصنوعی: من نه می‌توانم از سر کوی تو دور شوم و نه می‌توانم دستم را به زلف تو برسانم.
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
هوش مصنوعی: مدت زیادی در گوشه‌ای از دنیای ویران خودم در تنهایی سپری کردم و نتوانستم صبر و استقامتم را از یاد ببرم.
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
در مجلس خیال تو یک روزتر کنم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو صبر می‌کنم و با اشک‌هایم در خیال تو، روزهای بیشتری را سپری می‌کنم.
خوابم نماند و خواب اجل هم خوش است، لیک
گر خشتی ز آستانه تو زیر سر کنم
هوش مصنوعی: خواب من رفت و خواب مرگ هم چندان بد نیست، اما اگر فقط یک تکه از آستان تو زیر سرم باشد، برایم کافی است.
عمری گذشت، هیچ نیامد زمان آنک
روزی به روی تو شب غم را سحر کنم
هوش مصنوعی: زندگی من گذشت و هنوز آن روزی که بتوانم غم را با دیدن تو برطرف کنم، نیامده است.
ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد
گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم
هوش مصنوعی: لذت بدی و ظلم تو بر من ممنوع است، اگر من به غیر از وفاداری و محبت تو کار دیگری انجام دهم.
چشمت به خواب ناز و مرا قصه ای دراز
آمد شبم به روز، سخن مختصر کنم
هوش مصنوعی: چشمانت خواب‌آلود و زیباست و من در دل داستانی طولانی دارم. شب به روز تبدیل شده و می‌خواهم سخنی کوتاه بگویم.
هر کس به سوی حور رود، من به سوی تو
چون بامداد حشر سر از خواب بر کنم
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال نعمت‌های بهشتی برود، من هنگامی که روز قیامت فرا می‌رسد، با شوق و بی‌تابی به سمت تو خواهم آمد.
روزی گذشته بود برای سوار و من
هر بامداد آیم و آن سو نظر کنم
هوش مصنوعی: روزی گذشت که سوار بر اسب برود و من هر صبح زود بیایم و به آن سمت نگاه کنم.
دردش به از سر است و من سر بریده را
آن سر کجا که در سر آن درد سر کنم
هوش مصنوعی: دردش بهتر از بی‌دردی است و من، در حالی که سرم بریده است، کجا می‌توانم آن سر را پیدا کنم که دوباره در آن درد و غم را تحمل کنم؟
یاران ز پند بس که ز خسرو رها نشد
آن دل که پیش تیر ملامت سپر کنم
هوش مصنوعی: دوستان، از بس نصیحت کردم، دل من که همیشه در معرض تیرهای سرزنش قرار دارد، هرگز از محبوب خود دور نشد.