گنجور

شمارهٔ ۱۴۰۶

هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم
وز گلشن مراد صفایی نیافتم
گر همچو نای در شغب آیم، عجب مدار
کز چنگ روزگار نوایی یافتم
ایام ناشتا صفت آمد از این قبل
بر خوانچه امید صلایی نیافتم
دردم ز حد گشت و صفایی نشد پدید
کارم به جان رسید و دوایی نیافتم
خونم بریخت عالم و خون دگر ز چشم
عمدا بریختم که بهایی نیافتم
سلطانیا، به صحبت دشمن گذار عمر
کز دوستان عهد وفایی نیافتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم
وز گلشن مراد صفایی نیافتم
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم وفایی از دوران زندگی پیدا کنم و از باغ آرزوها هم هیچ شادی به دست نیاوردم.
گر همچو نای در شغب آیم، عجب مدار
کز چنگ روزگار نوایی یافتم
هوش مصنوعی: اگر مثل نای، به حالت هیجان و شور دارم، عجیب نیست که از چنگال روزگار صدایی پیدا کرده‌ام.
ایام ناشتا صفت آمد از این قبل
بر خوانچه امید صلایی نیافتم
هوش مصنوعی: در روزهای گرسنگی، از این بستر امیدی به غذا نیافتم و فقط از طرف آن، در دل حسرت و ناامیدی هستم.
دردم ز حد گشت و صفایی نشد پدید
کارم به جان رسید و دوایی نیافتم
هوش مصنوعی: درد من بیش از حد شده و هیچ آرامشی پیدا نکردم. کارم به جایی رسیده که دیگر تحملش برایم سخت شده و نتوانستم درمانی برای آن پیدا کنم.
خونم بریخت عالم و خون دگر ز چشم
عمدا بریختم که بهایی نیافتم
هوش مصنوعی: من زندگی و احساساتم را به خاطر دیگران از دست دادم و به عمد اشک‌هایم را ریختم، چون در این دنیا برای من ارزشی قائل نبودند.
سلطانیا، به صحبت دشمن گذار عمر
کز دوستان عهد وفایی نیافتم
هوش مصنوعی: ای سلطان، به گفت‌وگو با دشمن گذران عمر کرده‌ام، زیرا از دوستان، وفای عهدی نیافتم.