گنجور

شمارهٔ ۱۴۰۵

عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
طاقت رسید و با تو رسیدن نیافتم
گفتم «رخت ببینم و میرم به پیش تو»
هم در هوس بمردم و دیدن نیافتم
گفتی به خون من سخنی، هم خوشم، ولیک
چه سود کز لب تو شنیدن یافتم
دی با درخت گل به چمن همنشین شدم
خود باغبان در آمد و چیدن نیافتم
بر دوست خواستم که نویسم حکایتی
از آب دیده دست کشیدن نیافتم
مرغم کز آشیان سلامت جدا شدم
ماندم ز آشیان و پریدن نیافتم
شد جان خسرو آب که از ساغر امید
یک شربت مراد چشیدن نیافتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
طاقت رسید و با تو رسیدن نیافتم
هوش مصنوعی: عمر من به پایان رسید و نتوانستم تو را ببینم. صبرم تمام شد و نتوانستم به تو برسم.
گفتم «رخت ببینم و میرم به پیش تو»
هم در هوس بمردم و دیدن نیافتم
هوش مصنوعی: گفتم که به دیدن چهره‌ات می‌روم، اما در میان fantasys و آرزوهایم، جانم به لب رسید و نتوانستم تو را ببینم.
گفتی به خون من سخنی، هم خوشم، ولیک
چه سود کز لب تو شنیدن یافتم
هوش مصنوعی: گفتی که سخنی درباره خون من گفتی، من از این موضوع خوشحال هستم، اما چه فایده دارد وقتی که این حرف‌ها را فقط از لب تو شنیدم؟
دی با درخت گل به چمن همنشین شدم
خود باغبان در آمد و چیدن نیافتم
هوش مصنوعی: دیروز در کنار درخت گل نشسته بودم، ناگهان باغبان آمد و من نتوانستم گل‌ها را بچینم.
بر دوست خواستم که نویسم حکایتی
از آب دیده دست کشیدن نیافتم
هوش مصنوعی: خواستم داستانی از اشک‌هایم بنویسم، اما نتوانستم از آنها دست بکشم.
مرغم کز آشیان سلامت جدا شدم
ماندم ز آشیان و پریدن نیافتم
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از لانه‌ی امنش جدا شده، حالا بدون لانه مانده و نمی‌تواند دوباره پرواز کند.
شد جان خسرو آب که از ساغر امید
یک شربت مراد چشیدن نیافتم
هوش مصنوعی: جان خسرو به مانند آبی شده است که از ظرف امید نتوانسته‌ام حتی یک جرعه از آرزوهایم را بچشم.