گنجور

شمارهٔ ۱۳۸۴

از دو زلف تو شکن وام کنم
وز برای دل خود دام کنم
از پی آنکه به رویت نرسد
چشم بد را به سخن رام کنم
تا تو ننمایی رو، گیرم زلف
تا رخت چاشت کند، شام کنم
چشم از زلف سیاه تو کشم
گله از محنت ایام کنم
از تو صد جور و جفا می بینم
با که گویم، به که پیغام کنم؟
دل ندارم که نهم بر دگری
هم ز زلف تو مگر وام کنم
بوسه خواهیم، وگر تند شوی
خویشتن را عجمی نام کنم
نیست حلوای تو بهر خسرو
چه بدان لب طمع خام کنم!

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دو زلف تو شکن وام کنم
وز برای دل خود دام کنم
هوش مصنوعی: من از زلف‌های تو کمند می‌سازم و برای دل خود تله‌ای می‌چینم.
از پی آنکه به رویت نرسد
چشم بد را به سخن رام کنم
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه چشمت به من نیفتد، با کلامم چشم بد را آرام می‌کنم.
تا تو ننمایی رو، گیرم زلف
تا رخت چاشت کند، شام کنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو چهره‌ات را نشان ندهی، حتی اگر زلفت تا صبح بر من سایه بیندازد، من شام را برای تو آماده خواهم کرد.
چشم از زلف سیاه تو کشم
گله از محنت ایام کنم
هوش مصنوعی: از چشمانم به زیبایی‌های زلف سیاه تو نگاه می‌کنم و از دردهای روزگار شکایت می‌کنم.
از تو صد جور و جفا می بینم
با که گویم، به که پیغام کنم؟
هوش مصنوعی: من از تو رفتارهای مختلف و سختی‌ها می‌بینم، اما نمی‌دانم با که صحبت کنم یا پیامی بفرستم.
دل ندارم که نهم بر دگری
هم ز زلف تو مگر وام کنم
هوش مصنوعی: من دلی ندارم که بر سر دیگری بگذارم مگر اینکه بخواهم از زیبایی‌های تو بهره ببرم.
بوسه خواهیم، وگر تند شوی
خویشتن را عجمی نام کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهیم بوسه بزنیم، اما اگر زود دستور بدهی، تو را بی‌عاطفه و بی‌احساس می‌نامم.
نیست حلوای تو بهر خسرو
چه بدان لب طمع خام کنم!
هوش مصنوعی: حلوای تو برای پادشاهی ارزش ندارد، چه نیازی به طمع زدن بر لب دارم!