شمارهٔ ۱۳۷۱
دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم
نقد عشقی است که در هر گرهی در بستم
جز به خون جگر این چشم گهی بسته نشد
حاصل این بود که من از دل خود بربستم
دلم از خوی بد خویش به زنجیر افتاد
تهمت بیهده بر زلف معنبر بستم
دل من بسته زلفی شد و نگشاید باز
که گشاید که هم از خون گرهش در بستم!
زی خرابات، شدم گفت سبوکش، میزن
سر به دیوار که من میکده را در بستم
من که پا تابه همت کنم از اطلس چرخ
افسر جم نگر این ژنده که بر سر بستم
خسروا، عشق در آمد به دلم، مژده ترا
که به دم شهپر جبریل منور بستم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم
نقد عشقی است که در هر گرهی در بستم
هوش مصنوعی: دل من مانند یک پارچهی پارهپاره است که در نقاط مختلفش گرههایی زدم. هر یک از این گرهها نمادی از عشق واقعی است که در دل دارم.
جز به خون جگر این چشم گهی بسته نشد
حاصل این بود که من از دل خود بربستم
هوش مصنوعی: چشم من هرگز به آرامش نرسید جز به سختی و درد و خون دل. نتیجهاش این بود که من از احساسات و درون خود جدا شدم.
دلم از خوی بد خویش به زنجیر افتاد
تهمت بیهده بر زلف معنبر بستم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر رفتارهای بد خودم به زنجیر افتاده و بیهوده به موهای زیبای کسی دشنام میزنم.
دل من بسته زلفی شد و نگشاید باز
که گشاید که هم از خون گرهش در بستم!
هوش مصنوعی: دل من در دام زلفی گرفتار شده و نمیتواند از آن رها شود، چرا که گرهای که به خاطر خون دلش بر آن زدهام، همچنان محکم باقی مانده است.
زی خرابات، شدم گفت سبوکش، میزن
سر به دیوار که من میکده را در بستم
هوش مصنوعی: من از خرابات، به مکان عجیبی رفتم و به من گفته شد که سبوک را بشکاف. سرم را به دیوار میزنم زیرا من در ورودی میکده را بستهام.
من که پا تابه همت کنم از اطلس چرخ
افسر جم نگر این ژنده که بر سر بستم
هوش مصنوعی: من که با اراده و کوشش خود بر این زمین کار میکنم، به آسمان و ستارهها نگاه کن تا ببینی چه مسیولیتی را بر دوش دارم و چه راهی را در پیش گرفتم.
خسروا، عشق در آمد به دلم، مژده ترا
که به دم شهپر جبریل منور بستم
هوش مصنوعی: عشق به قلبم راه پیدا کرد، پس خوشحال باش که من با بالهای نورانی جبرئیل ارتباط برقرار کردهام.

امیرخسرو دهلوی