گنجور

شمارهٔ ۱۳۶۴

یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم
چند بر یاد جمالت به خیالت بینم
شاه حسنی و سپاه تو بلا و فتنه
جان کشم پیش و بدان جاه و جلالت بینم
چون بگنجم به دو لب بس بودم کاین تن خویش
در تن صافی چون آب زلالت بینم
نیست بس آن که شبم بی تو چه سالی گذرد
وین بتر بین که ز دوری مه و سالت بینم
خواهمت سیر ببینم که بمیرم در حال
این ندانی که به امید وصالت بینم
چشمم از گوش برد رشک که نامت شنود
گوشم از چشم خورد، خون، چو خیالت بینم
می خورم خون ز سفالی که تو می نوشی
که چرا در لبت آلوده سفالت بینم
ای که می سوزیم از پند و نصیحت، یارب
که بسان دل خود سوخته حالت بینم
صنما، خسروم آخر به قفس مانده اسیر
تا کی از دور در آن کنجد خالت بینم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم
چند بر یاد جمالت به خیالت بینم
هوش مصنوعی: پروردگارا، کاش روزی بیاید که چهره زیبایت را ببینم، چون اکنون تنها در خیال تو، به یاد زیبایی‌ات می‌نگرم.
شاه حسنی و سپاه تو بلا و فتنه
جان کشم پیش و بدان جاه و جلالت بینم
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکو، سپاه تو موجب خطر و دشواری است، اما من با جان و دل به پیشگاهت می‌آیم و جلال و عظمت تو را می‌نگرم.
چون بگنجم به دو لب بس بودم کاین تن خویش
در تن صافی چون آب زلالت بینم
هوش مصنوعی: زمانی که احساس کنم به اندازه کافی در دل شخصی جا دارم، دیگر برای من کافی است زیرا در آن moment می‌توانم خودم را در وجود او ببینم، همچون آب زلالی که در ظرفی شفاف نمایان است.
نیست بس آن که شبم بی تو چه سالی گذرد
وین بتر بین که ز دوری مه و سالت بینم
هوش مصنوعی: گذشتن شب‌ها بدون تو برایم کافی نیست، بلکه بدتر این است که به خاطر دوریت، دوری تو را در سال‌های متمادی احساس می‌کنم.
خواهمت سیر ببینم که بمیرم در حال
این ندانی که به امید وصالت بینم
هوش مصنوعی: می‌خواهم تو را ببینم و لذت ببرم، اما نمی‌دانم که آیا در این دیدار جان می‌سپارم. امیدوارم که به وصال تو برسم.
چشمم از گوش برد رشک که نامت شنود
گوشم از چشم خورد، خون، چو خیالت بینم
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر اینکه نام تو را می‌شنوند، از حسادت از گوشم دور شده‌اند و گوشم از تماشای تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و مثل خون به جوش آمده است. وقتی به یاد تو می‌افتم، احساسی عمیق و شدید را تجربه می‌کنم.
می خورم خون ز سفالی که تو می نوشی
که چرا در لبت آلوده سفالت بینم
هوش مصنوعی: من از ظرفی که تو می‌نوشی، خون می‌نوشم زیرا در لب‌هایت می‌بینم که چقدر این ظرف آلوده است.
ای که می سوزیم از پند و نصیحت، یارب
که بسان دل خود سوخته حالت بینم
هوش مصنوعی: ای کسی که از پند و نصیحت می‌سوزیم، ای خدا، کمک کن که حالتی شبیه به دل سوخته‌ام را ببینی.
صنما، خسروم آخر به قفس مانده اسیر
تا کی از دور در آن کنجد خالت بینم
هوش مصنوعی: ای محبوب من، من در قفس گرفتار شده‌ام و نمی‌دانم تا چه زمانی باید از دور تو را تماشا کنم و زیبایی‌های تو را ببینم.