گنجور

شمارهٔ ۱۳۶۵

حال خود باز بر آیین دگر می بینم
باز کار دل خود زیر و زبر می بینم
مبرید از پی من رنج که من روز به روز
روزگار دل شوریده بتر می بینم
آن پسر نازکنان می رود اندر ره من
دلی افتاده در آن راهگذر می بینم
که تواند که مرا باز رهاند امروز؟
کیست آن فتنه که در پیش نظر می بینم؟
جان به تاباک برون می رود و می آید
خلق دانند که من عارض تر می بینم
هم به اقبال غمش جان به غمش خواهم داد
راه یک خنده از آن تنگ شکر می بینم
این نیم تشنه دیرینه فروپوش آن روی
شربتم سیر بده، زانکه خطر می بینم
آخر آن پای تو جایی به زمین می آید
من بر این دوش چرا منت سر می بینم؟
پیش آن زلف پریشان تو آید روزی
آنچه من زو همه شب تا به سحر می بینم
بیم خسرو ز فراق تو به رسوایی بود
آخرالامر همانست چو در می بینم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حال خود باز بر آیین دگر می بینم
باز کار دل خود زیر و زبر می بینم
هوش مصنوعی: حس و حال خود را در روشی تازه مشاهده می‌کنم و بار دیگر احساسات درونم را به شکل درهم و برهمی می‌یابم.
مبرید از پی من رنج که من روز به روز
روزگار دل شوریده بتر می بینم
هوش مصنوعی: از تو دعوت نمی‌کنم که برای آرامش من تلاش کنی، چون من هر روز اوضاع و احوال دل بی‌قرارم را بدتر از قبل می‌بینم.
آن پسر نازکنان می رود اندر ره من
دلی افتاده در آن راهگذر می بینم
هوش مصنوعی: پسر زیبایی که با ناز و افه می‌رود، در مسیر من حرکت می‌کند و قلبم در آن راه به او افتاده است.
که تواند که مرا باز رهاند امروز؟
کیست آن فتنه که در پیش نظر می بینم؟
هوش مصنوعی: کیست که بتواند امروز مرا نجات دهد؟ چه کسی آن آشوبی است که در جلوی چشمانم می‌بینم؟
جان به تاباک برون می رود و می آید
خلق دانند که من عارض تر می بینم
هوش مصنوعی: روح من مانند دود در فضای بیرون حرکت می‌کند و مردم می‌دانند که من حالتی متفاوت دارم.
هم به اقبال غمش جان به غمش خواهم داد
راه یک خنده از آن تنگ شکر می بینم
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی او حتی جانم را فدای غم‌هایش می‌کنم، چرا که از دل تنگ و شیرین او، تنها یک خنده را می‌بینم.
این نیم تشنه دیرینه فروپوش آن روی
شربتم سیر بده، زانکه خطر می بینم
هوش مصنوعی: می‌گوید این نیمه تشنه‌ی قدیمی، چهره‌ات را بپوشان و مرا سیراب کن؛ چرا که احساس خطر می‌کنم.
آخر آن پای تو جایی به زمین می آید
من بر این دوش چرا منت سر می بینم؟
هوش مصنوعی: در نهایت، پای تو به زمین می‌رسد و من نمی‌دانم چرا باید به خاطر این موضوع، خود را تحت فشار قرار دهم.
پیش آن زلف پریشان تو آید روزی
آنچه من زو همه شب تا به سحر می بینم
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که همه آنچه من در طول شب تا سحر درباره زلف‌های آشفته تو می‌بینم، پیش تو خواهد آمد.
بیم خسرو ز فراق تو به رسوایی بود
آخرالامر همانست چو در می بینم
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر جدایی از تو دچار دردسر و رسوایی شده بود و در پایان می‌بینم که همان وضعیت همچنان ادامه دارد.