شمارهٔ ۱۳۶۳
خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم
او کند ناز و من از دور تماشا بینم
دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند
زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم
لشکر جانش که پیراهن دلها گویی
بس منش خواهم از اغیار که تنها بینم
دل من گاه خرامیدنش از دست برفت
هر کجا پای نهاده ست من آنجا بینم
دل نه و صبر نه و هوش نه و طاقت نه
من در آن صورت زیبا به چه یارا بینم؟
وعده فرداست به فردا بکشم، من، مگر از آنک
بامدادان رخ شهزاده والا بینم
شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش
هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم
آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند
خار حسرت خورم و جانب خرما بینم؟
کیست خسرو که کند بوسه ز پای تو هوس؟
این بسم نیست که از دور در آن پابینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم
او کند ناز و من از دور تماشا بینم
هوش مصنوعی: روز خوشحالی من زمانی است که آن چهره زیبا را ببینم. او با ناز خود مرا مجذوب کند و من از دور فقط نظارهاش کنم.
دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند
زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم
هوش مصنوعی: شب گذشته ماه را دیدم و به او گفتم که زیباییات همیشه باقی خواهد ماند، اما من از این شرم دارم که به تو نگاه کنم.
لشکر جانش که پیراهن دلها گویی
بس منش خواهم از اغیار که تنها بینم
هوش مصنوعی: لشکر وجود او مانند لباس دلهاست و میخواهم از دیگران جدا باشم تا تنها او را ببینم.
دل من گاه خرامیدنش از دست برفت
هر کجا پای نهاده ست من آنجا بینم
هوش مصنوعی: دل من گاهی به قدری شاداب و سرزنده میشود که دیگر نمیتوانم آن را کنترل کنم. هر جایی که قدم میگذارد، من هم در آنجا متوجه حضور خودم میشوم.
دل نه و صبر نه و هوش نه و طاقت نه
من در آن صورت زیبا به چه یارا بینم؟
هوش مصنوعی: من قلب و صبر و فهم و قدرتی ندارم؛ حالا در برابر آن چهره زیبا، چگونه میتوانم چیزی را مشاهده کنم؟
وعده فرداست به فردا بکشم، من، مگر از آنک
بامدادان رخ شهزاده والا بینم
هوش مصنوعی: من تا فردا را به تأخیر میاندازم، مگر اینکه صبح روز بعد چهرهٔ باشکوه شاهزاده را ببینم.
شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش
هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم
هوش مصنوعی: خورشید عالم، خضر خان، با رحمت خود هر لحظه مانند معجزهای از خضر و مسیح، جان و زندگی میبخشد.
آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند
خار حسرت خورم و جانب خرما بینم؟
هوش مصنوعی: در اینجا فردی با احساس اندوه و حسرت به زیبایی و تازگی شاخ گل اشاره میکند و از آن گل میخواهد که به او کمک کند تا حسرت و دلتنگیاش را رها کند. او به این فکر میکند که چرا باید به دنبال خوشبختی و لذتها بگردد در حالی که از زیباییهای زندگی خود لذت نمیبرد و فقط به چیزهایی که ندارد، حسرت میخورد.
کیست خسرو که کند بوسه ز پای تو هوس؟
این بسم نیست که از دور در آن پابینم
هوش مصنوعی: کیست که مانند خسرو، آرزوی بوسیدن پای تو را داشته باشد؟ این چیزی نیست که من از دور دیدنش را بخواهم.
حاشیه ها
1391/11/16 10:02
مهدی جلیلی
حسن تو یکسو نهم مه به دگر سوی تو

امیرخسرو دهلوی