گنجور

شمارهٔ ۱۳۶۲

من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم
چه کنم؟ دل نگشاید به بهار و چمنم
چون دلم زمزمه شوق برآرد هر صبح
از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم
عاشقیم که گر آواز دهی جان مرا
دوست از سینه ام آواز برآرد که منم
بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم
من چو جان بدهم، باید که به خون دیده
قصه دوست نویسند و دعای کفنم
رشکم آید که مگس بر شکرش سایه کند
ور فرشته پرد، آن سو، پر و بالش فگنم
سایه همچو همایم به سر افگن زان پیش
که فراق تو کند طعمه زاغ و زغنم
همه شب نام تو می گویم و جان در تاباک
کیست آن لحظه که چیزی بزند بر دهنم؟
من که بر بوی تو در راه صبا خاک شدم
چه گشاید ز نسیم گل و بوی سمنم!
خسروا، هیچ ندانم که چه طاعت بود این
روی در کعبه و دل سوی بتان ختنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم
چه کنم؟ دل نگشاید به بهار و چمنم
هوش مصنوعی: من در دل خود غم بزرگی دارم که مانند گنجی درونم پنهان است. با این حال، از این غم نمی‌توانم رهایی یابم و دل من هرگز در برابر زیبایی‌های زندگی، مانند بهار و گل‌ها، باز نمی‌شود.
چون دلم زمزمه شوق برآرد هر صبح
از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم
هوش مصنوعی: هر صبح که دل من به شوق می‌افتد، با حال خوش به رقص درمی‌آیم و دور می‌زنم.
عاشقیم که گر آواز دهی جان مرا
دوست از سینه ام آواز برآرد که منم
هوش مصنوعی: ما عاشقیم و اگر تو صدا بزنیم، جانم به خاطر محبت تو از عمق وجودم جوشیده و پاسخ می‌دهد که من هستم.
بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم
هوش مصنوعی: بوی خوش یوسف تمام وجودم را پر کرده است، به طوری که اگر لباس‌هایم را کنار بزنی، این حقیقت بیشتر نمایان می‌شود.
من چو جان بدهم، باید که به خون دیده
قصه دوست نویسند و دعای کفنم
هوش مصنوعی: وقتی که جانم را فدای عشق کنم، باید داستان عشق را با اشک‌هایم بنویسند و برای خاکسپاریم دعا کنند.
رشکم آید که مگس بر شکرش سایه کند
ور فرشته پرد، آن سو، پر و بالش فگنم
هوش مصنوعی: حسرت می‌خورم که مگس بر روی شکر سایه می‌افکند، و اگر فرشته‌ای باشد، من هم پر و بالش را به سمت آنجا می‌زنم.
سایه همچو همایم به سر افگن زان پیش
که فراق تو کند طعمه زاغ و زغنم
هوش مصنوعی: سایه‌ام مانند پرنده‌ای نیکوست که بر سرت بیفتد، چون پیش از آنکه دوری تو مرا به شکار زاغ و زغن تبدیل کند.
همه شب نام تو می گویم و جان در تاباک
کیست آن لحظه که چیزی بزند بر دهنم؟
هوش مصنوعی: هر شب نام تو را بر زبان می‌آورم و جانم در شوق توست. آیا می‌دانی آن لحظه که چیزی بر زبانم می‌آید، چه احساسی دارم؟
من که بر بوی تو در راه صبا خاک شدم
چه گشاید ز نسیم گل و بوی سمنم!
هوش مصنوعی: من که در مسیر نسیم صبحگاهی به یاد تو به خاک افتاده‌ام، چه فایده‌ای دارد که گل‌ها و بوی خوش سمن در اطرافم بپیچد؟
خسروا، هیچ ندانم که چه طاعت بود این
روی در کعبه و دل سوی بتان ختنم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم این خدمت و عبادت چه معنایی دارد، زیرا در حالی که روی به کعبه دارم، دل‌ام به سمت بت‌های ختن می‌گرود.

حاشیه ها

1395/11/31 09:01
بلوری

با سلام
تصویری از یک خوشنویسی قدیمی از این غزل هست. آدرس ایمیلی بدهید تا آن تصویر را ارسال کنم.
در پناه حق

1395/11/01 00:02
مهناز ، س

بیت اشتباه است
بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم
1362امیرخسرو دهلوی
مانا بوید