گنجور

شمارهٔ ۱۳۶۱

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت در آیی ز درم؟
گفتم احوال دل خویش بگویم به کسی
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم
پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت بسر
بعد از این تا ز فراق تو چه آید به سرم
جان سپر ساخته ام ناوک هجران ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم
بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آن است که بر خویش گریبان بدرم
سرو گفتم که به بالای تو ماند روزی
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم
خون دل می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم
ترک دنیا کنم، ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نماید همه ملک دو جهان در نظرم
به صبوری بتوان کرد مداوا، خسرو
بیم آن است که هر روز که آید بترم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت در آیی ز درم؟
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کنارم رفتی، بخت و اقبال من نیز از من دور شد. حالا دیگر چه کسی می‌تواند بخت مرا دوباره به سراغم بیاورد؟
گفتم احوال دل خویش بگویم به کسی
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم
هوش مصنوعی: گفتم احوال و احساسات قلبی‌ام را به کسی بگویم، ولی از آنجا که او در بی‌خبری بود، حرفم به گوشش نرسید و به دنیای دیگری رفت.
پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت بسر
بعد از این تا ز فراق تو چه آید به سرم
هوش مصنوعی: قبل از این، نبودن تو برایم سخت بود؛ اما از این به بعد نمی‌دانم چه بر سرم خواهد آمد، با جدایی تو.
جان سپر ساخته ام ناوک هجران ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم
هوش مصنوعی: من جانم را فدای عشق تو کرده‌ام تا همه بفهمند که چقدر به تو وابسته‌ام.
بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آن است که بر خویش گریبان بدرم
هوش مصنوعی: بدون presence تو، دلم مثل غنچه احساس تنگی می‌کند و نگرانم که اگر به فکر خودم بیفتم، ممکن است کنترلم را از دست بدهم و آسیبی به خودم بزنم.
سرو گفتم که به بالای تو ماند روزی
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم
هوش مصنوعی: فرشته زیبایی را دیدم که به قد تو فخر می‌کند، اما من به خاطر شرمم جرأت ندارم که به تو نگاه کنم.
خون دل می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم
هوش مصنوعی: من دوباره به عشق و دلی پردرد نیاز دارم و خوب می‌دانم که اگر هم از تو دل ببرم، نمی‌توانی جان مرا بگیری.
ترک دنیا کنم، ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
هوش مصنوعی: اگر راهی به سوی خودت به من نشان دهی، دنیا را رها می‌کنم و از این جهان می‌گذرم.
تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نماید همه ملک دو جهان در نظرم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر زیبا و خیال‌انگیز تو در ذهنم هست، همه چیزهای این دو جهان در نظرم به خوبی و زیبایی نمایان می‌شوند.
به صبوری بتوان کرد مداوا، خسرو
بیم آن است که هر روز که آید بترم
هوش مصنوعی: با صبوری می‌توان درد را درمان کرد، اما خسرو نگران است که هر روز حالش بدتر شود.