گنجور

شمارهٔ ۱۳۵۸

هر شب از دست غمت دیده و دل خون شودم
وانگه از هر مژه راوق شده بیرون شودم
گاه گاهی به سر زلف تو در می آیم
با دلی در هم و آن هم ز غمت خون شودم
مردم دیده کند رقص به صحرای دو رخ
چون بم و زیر دل خسته به گردون شودم
روزگاری ست مرا سخت پریشان ز غمت
چه کنم بی تو و این عمر به سر چون شودم؟
خار خارت نشود از دل خسرو بیرون
گر چه از خون جگر رخ همه گلگون شودم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر شب از دست غمت دیده و دل خون شودم
وانگه از هر مژه راوق شده بیرون شودم
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر غم تو، چشمانم پر از اشک می‌شود و دلم هم در درد فرو می‌رود. سپس از هر مژه‌ام، اشک‌ها سرازیر می‌شود.
گاه گاهی به سر زلف تو در می آیم
با دلی در هم و آن هم ز غمت خون شودم
هوش مصنوعی: گاهی به یاد موهای تو می‌افتم و با دلی آشفته و غمگین، به خاطر غمت اشک میریزم.
مردم دیده کند رقص به صحرای دو رخ
چون بم و زیر دل خسته به گردون شودم
هوش مصنوعی: مردم می‌بینند که در دشت، دو چهره در حال رقص است و من، با دل خسته‌ام، به آسمان پرواز می‌کنم.
روزگاری ست مرا سخت پریشان ز غمت
چه کنم بی تو و این عمر به سر چون شودم؟
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که به خاطر نبود تو دلم پر از ناراحتی و پریشانی است. نمی‌دانم چه کار باید بکنم و این عمر چگونه بدون تو به پایان خواهد رسید.
خار خارت نشود از دل خسرو بیرون
گر چه از خون جگر رخ همه گلگون شودم
هوش مصنوعی: عشق و محبت به خسرو در دل من کاملاً جا گرفته و هرچقدر هم که دلم شاداب و زیبا باشد، باز هم هیچ چیزی نمی‌تواند این عشق را از دلم خارج کند. حتی اگر از شدت احساساتم، رنگ چهره‌ام به سرخی بگراید.