گنجور

شمارهٔ ۱۳۵۶

بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟
وز دلم پوشش این راز نیاید، چه کنم؟
باز داری که منه دیده به رویم چندین
دیده باز آمد و دل باز نیاید، چه کنم؟
از یک ابرو دهیم دل که ببخشم جانت
چون رضای دوم انباز نیاید، چه کنم؟
عقل گوید که بکش ناز دگر یاران نیز
چون ز یار دگر این ناز نیاید، چه کنم؟
حال من پرسی، خواهم که بگویم، لیکن
وز تحیر ز من آواز نیاید، چه کنم؟
خسرو، از یاد لبت گر چه لب خود بگزد
آن حلاوت ز چنین کار نیاید، چه کنم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟
وز دلم پوشش این راز نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی به معنای واقعی از من رفته و به تنم برنمی‌گردد، چه کنم؟ و از دل من نیز پرده‌پوشی این راز بیرون نمی‌آید، چه کنم؟
باز داری که منه دیده به رویم چندین
دیده باز آمد و دل باز نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: چشمانم را بر روی تو می‌بندم، اما چندین بار چشم‌هایم به تو باز می‌شود و دل من همچنان آشفته است، چه کاری می‌توانم بکنم؟
از یک ابرو دهیم دل که ببخشم جانت
چون رضای دوم انباز نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: اگر من یک ابرو به تو بدهم، دل خود را هم فدای تو می‌کنم. اما اگر تو راضی نباشی، چه کار می‌توانم بکنم؟
عقل گوید که بکش ناز دگر یاران نیز
چون ز یار دگر این ناز نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که باید از این ناز و لطافت دست بکشم و دیگران را نیز مثل او ترک کنم، چون از یار دیگر چنین ناز و زیبایی نخواهم یافت. حالا چه کنم؟
حال من پرسی، خواهم که بگویم، لیکن
وز تحیر ز من آواز نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: اگر از من حال و احوالم را بپرسی، می‌خواهم بگویم، اما در نتیجه‌ی حیرت و سردرگمی، نمی‌توانم چیزی بگویم. چه باید بکنم؟
خسرو، از یاد لبت گر چه لب خود بگزد
آن حلاوت ز چنین کار نیاید، چه کنم؟
هوش مصنوعی: اگرچه خسرو به یاد لبان تو لب خود را می‌زند، اما از این کار نتیجه‌ای خوش نخواهد گرفت. چه کاری از من برمی‌آید؟