شمارهٔ ۱۳۵۲
فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کنم
تو مرا جانب خود خوانی و من ناز کنم
چند گویی که «تو می نال که من می شنوم »
این نه چنگ است که پیش تو چو مه ساز کنم
سالها شد که نیابم خبر و در کویت
دل بیرون شده را آیم و آواز کنم
باغبانا، ز تو گه گه بود ار فرمانم
بلبلم بر سر خود آیم و پرواز کنم
بهر دلبستگی، ای دوست، ره بد بگذار
این گره من نتوانم که دگر باز کنم
خلق از صحبت من غمزده گشتند، از آنک
هر کجا شینم و غمهای خود آغاز کنم
ابر را مایه کم آید گه باریدن آب
گرنه در گریه خون با خودش انباز کنم
دل به قلب زدن برد به یک داو وکنون
جان هم اندر سر آن چشم دغاباز کنم
خسروا، جان و دل و تن ز تو بیگانه شدند
دیگران را، چه غم، ار محرم این راز کنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کنم
تو مرا جانب خود خوانی و من ناز کنم
هوش مصنوعی: روزی خوش است که بتوانم چهرهات را ببینم، تو مرا به سوی خود دعوت کنی و من در پاسخ به دعوتت، ناز کنم.
چند گویی که «تو می نال که من می شنوم »
این نه چنگ است که پیش تو چو مه ساز کنم
هوش مصنوعی: به چه میزان صحبت میکنی که «تو شکایت میکنی و من گوش میدهم»؟ این چیزها مانند ساز نیستند که بخواهم برای تو نغمهای دلنشین بسازم.
سالها شد که نیابم خبر و در کویت
دل بیرون شده را آیم و آواز کنم
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که از تو خبری ندارم و زمانی که به کویت میآیم، دل شکستهام را بیرون میآورم و فریاد میزنم.
باغبانا، ز تو گه گه بود ار فرمانم
بلبلم بر سر خود آیم و پرواز کنم
هوش مصنوعی: ای باغبان، گاهی به من اجازه بده که بر سر خود بیایم و پرواز کنم، اگر چه فرمان تو را رعایت کنم.
بهر دلبستگی، ای دوست، ره بد بگذار
این گره من نتوانم که دگر باز کنم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و وابستگیام به تو، ای دوست، مسیر نادرستی را انتخاب کن، زیرا من نمیتوانم این مشکل یا گرهای که در دل دارم را باز کنم.
خلق از صحبت من غمزده گشتند، از آنک
هر کجا شینم و غمهای خود آغاز کنم
هوش مصنوعی: مردم از صحبتهای من ناراحت شدند، چون هر جا میروم و سخن میگویم، غمهای خود را بازگو میکنم.
ابر را مایه کم آید گه باریدن آب
گرنه در گریه خون با خودش انباز کنم
هوش مصنوعی: اگر ابر به اندازه کافی آب نداشته باشد، نمیتواند باران ببارد. در غیر این صورت، اگر بخواهد گریه کند، تنها میتواند خون بر زمین بریزد و از این درد با خود همراه کند.
دل به قلب زدن برد به یک داو وکنون
جان هم اندر سر آن چشم دغاباز کنم
هوش مصنوعی: دل به دل شاد زدن برای یک تلاش و اکنون جانم را نیز به خاطر آن چشم زیبا در خطر میاندازم.
خسروا، جان و دل و تن ز تو بیگانه شدند
دیگران را، چه غم، ار محرم این راز کنم
هوش مصنوعی: ای خسرو، جان و دل و تن من از تو دور افتادهاند، اما برای دیگران چه اهمیتی دارد، اگر من این راز را با تو در میان بگذارم.

امیرخسرو دهلوی