گنجور

شمارهٔ ۱۳۴۵

نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم
چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟
چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت
جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم
ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟
که به گرد قلعه جان ز بلا سپاه دارم
شبکی ز سوز سینه کنمت چو شمع روشن
همه تیرگی که در دل ز شب سیاه دارم
چه کنم که آب حسرت نکنم روان ز مژگان؟
که به سینه ز آتش دل همه دود آه دارم
چو فرو شدم به طوفان، چه کنم جفای دیده؟
چو گذشت آبم از سر، چه غم کلاه دارم؟
ز ستم نهاد بر من قلم قدر خیالت
گرت استوار نآید، خط تو گواه دارم
مکش، ار به نامه ای جان رقم وفا نوشتم
نه من سیاه نامه به جز این گناه دارم؟
نه که خسروم، غلامم، کمر نیاز بسته
کرمی که بی میانت کمری دو تاه دارم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم
چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟
هوش مصنوعی: من از عشق تو دست نمی‌کشم، هرچند می‌دانم که مرتکب گناه می‌شوم. ولی چه کار کنم، نمی‌توانم دل خود را کنترل کنم.
چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت
جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم
هوش مصنوعی: وقتی تو نیایی و هیچ کس دیگری هم از راه نرسد، فقط می‌توانم برای تو دل‌داری کنم و خون دلم را بر خاک بریزم. به یاد تو و مسیر تو فکر می‌کنم.
ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟
که به گرد قلعه جان ز بلا سپاه دارم
هوش مصنوعی: از دوری و جدایی از وطنم، به کجا می‌توانم فرار کنم؟ وقتی که اطراف من در محاصره‌ی مشکلات و بلایای فراوان است.
شبکی ز سوز سینه کنمت چو شمع روشن
همه تیرگی که در دل ز شب سیاه دارم
هوش مصنوعی: اگر سینه‌ام از سوز و درد پر باشد، مانند شمعی می‌درخشم و تمام تاریکی‌هایی که در دل دارم را روشن می‌کنم.
چه کنم که آب حسرت نکنم روان ز مژگان؟
که به سینه ز آتش دل همه دود آه دارم
هوش مصنوعی: چه کاری می‌توانم انجام دهم که اشک حسرت از چشمانم نریزد؟ چرا که در سینه‌ام از آتش دل، فقط دودی از آه‌هایم باقی‌مانده است.
چو فرو شدم به طوفان، چه کنم جفای دیده؟
چو گذشت آبم از سر، چه غم کلاه دارم؟
هوش مصنوعی: زمانی که درگیر مشکلات و سختی‌ها می‌شوم، چه می‌توانم بکنم که دیگران نسبت به من بی‌رحم هستند؟ وقتی که دیگر دستم به هیچ‌جا نمی‌رسد و کار از کار گذشته، چه دردی می‌تواند داشته باشد که از چیزهای جزئی ناراحت شوم؟
ز ستم نهاد بر من قلم قدر خیالت
گرت استوار نآید، خط تو گواه دارم
هوش مصنوعی: از ظلمی که بر من رفته، قلمی به دست گرفتم. اگر خیال تو برایت محکم و استوار نیست، من نشانه‌ای از تو دارم.
مکش، ار به نامه ای جان رقم وفا نوشتم
نه من سیاه نامه به جز این گناه دارم؟
هوش مصنوعی: اگر من در نامه‌ای جان و دل به وفا نوشته‌ام، آیا می‌توانی مرا مجازات کنی؟ جز این گناه که سیاه‌نامه‌ای دارم، چیز دیگری در کار نیست.
نه که خسروم، غلامم، کمر نیاز بسته
کرمی که بی میانت کمری دو تاه دارم
هوش مصنوعی: من نه از کسانی هستم که حقیر و کوچک بشمارم، بلکه به دلیل نیاز به تو، خود را همچون غلامی درآورده‌ام که در میانت در کمر دو بند بسته است.