شمارهٔ ۱۳۴
خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست
یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست
زان زلف مسلسل که همه برشکند باد
از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست
بر قافله صبر مرا نیست ولایت
امروز که مژگان تو لشکر نکشیده ست
این اشک به چشم من از آن جای گرفته ست
کاندر طلب وصل تو بسیار دویده ست
شبهاست چو گل غرقه به خونم که به سویم
از باغ وصال تو نسیمی نوزیده ست
آری، شب امید همه غمزدگان را
صبحی ست که تا روز قیامت ندمیده ست
طاقت چو ندارم که رسانم به تو خود را
فریاد رس، ای دوست، که طاقت برسیده ست
خسرو تن بیجانت به گلزار زمانه
مرغیست که او از قفس سینه پریده ست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست
یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست
هوش مصنوعی: شخصی که زیبایی صورت تو را دیده یا از لبهای شیرینت حرفهای تلخی شنیده، دلش شاد است.
زان زلف مسلسل که همه برشکند باد
از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست
هوش مصنوعی: به خاطر زلفهای پیچ در پیچت که باد همه را میشکند، به چهرهات نگاه کن و ببین در زیر این زلفها چه بینایی وجود دارد.
بر قافله صبر مرا نیست ولایت
امروز که مژگان تو لشکر نکشیده ست
هوش مصنوعی: من امروز هیچ قدرتی برای صبر کردن ندارم، چون چشمان تو بدون اینکه نیازی به لشکر کشی داشته باشد، تمام آنچه را که تحمل میکنم تحت تأثیر قرار دادهاند.
این اشک به چشم من از آن جای گرفته ست
کاندر طلب وصل تو بسیار دویده ست
هوش مصنوعی: این اشک که از چشمانم میریزد به خاطر این است که برای رسیدن به تو بسیار تلاش کردهام.
شبهاست چو گل غرقه به خونم که به سویم
از باغ وصال تو نسیمی نوزیده ست
هوش مصنوعی: در شبها مانند گلی در خونی غوطهور هستم، زیرا از باغ وصالت نسیمی به سوی من نوزیده شده است.
آری، شب امید همه غمزدگان را
صبحی ست که تا روز قیامت ندمیده ست
هوش مصنوعی: بله، شب برای کسانی که غمگین هستند، امیدوارکننده است چرا که صبحی خواهد آمد که تا قیامت نخواهد دمید.
طاقت چو ندارم که رسانم به تو خود را
فریاد رس، ای دوست، که طاقت برسیده ست
هوش مصنوعی: اکنون دیگر نمیتوانم به تو برسم و طاقت شنیدن این درد را ندارم. ای دوست، فریاد رس من باش، زیرا من به حدی از تحمل رسیدهام که نمیتوانم بیشتر تحمل کنم.
خسرو تن بیجانت به گلزار زمانه
مرغیست که او از قفس سینه پریده ست
هوش مصنوعی: خسرو، با تن بیجانش، در دنیای گلزار مانند پرندهای است که از قفس سینهاش پرواز کرده است.