گنجور

شمارهٔ ۱۲۹

تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت
بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت
هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود
اندر شکن سلسله خم به خمش رفت
یوسف چو گذر کرد به بازار جمالش
هر مایه که او داشت به هفده درمش رفت
یک روز به شادی وصالش نرسانید
آن عمر گرانمایه که ما را به غمش رفت
آلوده نشد هیچ گهی دامن نازش
زان خون عزیزان که به زیر قدمش رفت
بسیار سرافگنده به شمشیر سیاست
ای دولت آن سر که به تیغ کرمش رفت
رفت از قلم حکم که در عشق رود جان
القصه، همان رفت که اندر قلمش رفت
جان دید چو خونریزی سلطان خیالش
بستد کفن و تیغ به زیر علمش رفت
بر یاد وی امشب شب خسرو به درازی
کوتاه نشد، گر چه مهی بیش و کمش رفت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت
بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت
هوش مصنوعی: وقتی او با حالتی سرمست به میان بازار رفت، مردان زیادی هستند که به خاطر ظلم و ستم او، دچار آسیب و ضرر شدند.
هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود
اندر شکن سلسله خم به خمش رفت
هوش مصنوعی: هرنوع صبر و آرامشی که دل سوخته‌ای دارد، در زنجیره‌ی مشکلات، به آرامی از بین می‌رود.
یوسف چو گذر کرد به بازار جمالش
هر مایه که او داشت به هفده درمش رفت
هوش مصنوعی: هنگامی که یوسف از کنار بازار زیبایی‌اش گذر کرد، هر چه زیبایی داشت به هفده دروازه‌اش وارد شد.
یک روز به شادی وصالش نرسانید
آن عمر گرانمایه که ما را به غمش رفت
هوش مصنوعی: یک روز به دلخواه خود نتوانستم به وصال او برسم و عمر ارزشمندی که داشتم، به خاطر غم او سپری شد.
آلوده نشد هیچ گهی دامن نازش
زان خون عزیزان که به زیر قدمش رفت
هوش مصنوعی: هیچ لحظه‌ای دامن او به خاطر خون عزیزانی که زیر پاهایش قرار گرفتند، آلوده نشد.
بسیار سرافگنده به شمشیر سیاست
ای دولت آن سر که به تیغ کرمش رفت
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد تحت تأثیر توافق‌ها و سیاست‌های حکومتی، سقوط کرده و در زوایای گوناگون از حیث اعتبار و حیثیت دچار مشکل شده‌اند. ای دولت، سرانجام آن کسانی که مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، به دست خودت نادیده گرفته شدند.
رفت از قلم حکم که در عشق رود جان
القصه، همان رفت که اندر قلمش رفت
هوش مصنوعی: در عشق، نفس انسان به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و در واقع عشق باعث می‌شود که جان او در مسیر خاصی حرکت کند؛ به همین ترتیب، آنچه که در قلم (نوشتار یا بیان) می‌آید، هم می‌تواند تاثیراتی عمیق بر روح و جان داشته باشد. بنابراین، سرنوشت و احساسات در عشق به‌گونه‌ای در هم تنیده‌اند که هر کدام بر دیگری تاثیر می‌گذارند و در این روند، آنچه در قلم می‌نویسیم و احساس می‌کنیم، به یکدیگر پیوند می‌خورند.
جان دید چو خونریزی سلطان خیالش
بستد کفن و تیغ به زیر علمش رفت
هوش مصنوعی: وقتی جان از شدت غم و اندوه شاهد ظلم و ستم سلطان شد، تصمیم گرفت که به زیر پرچم او برود و با خود تیغ و کفن برداشت.
بر یاد وی امشب شب خسرو به درازی
کوتاه نشد، گر چه مهی بیش و کمش رفت
هوش مصنوعی: امشب در یاد او، شب خسرو طولانی‌تر از همیشه گذشت، هرچند که نور مه با کمی تغییر آمده و رفته است.