شمارهٔ ۱۲۱
شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب
مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن
تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین
به رهی کان پسر آید سر ما و سم مرکب
به کرشمه سر ابرو مکن از بهر خدا خم
که ز محراب تو بر شد به فلک نعره یارب
لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان
ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
مکن، ای شیخ، نصیحت که مکن سجده بتان را
چو بود مذهب ما این، نتوان گشت ز مذهب
به خیال سر زلفت خبر از خواب ندارم
چه درازست شبم، وه که سیه روی چنین شب
اگر این سوخته گوید سخن بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
که بود خسرو مدبر که دهد سر به تو باری
به سر کنگر زلفت سر پیران مقرب
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب
مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
هوش مصنوعی: من هرگز از تو سپاسگزاری نمیکنم، حتی اگر سپاهی مانند موران باشد، از هیچ چیز کوچک و ناچیز هم نخواهم خواست که سایهاش بر لب تو بیفتد.
منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن
تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
هوش مصنوعی: من و زیبایی معشوقهای که در برابر من است، در حالی که تو ای آقا و پیشوای دین، فقط به کار خود بپرداز و به عبادت خدای خود مشغول شو.
سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین
به رهی کان پسر آید سر ما و سم مرکب
هوش مصنوعی: در این شعر، به این نکته اشاره میشود که درویش از وضعیتی آگاه است که نشاندهنده تفاوتهای اجتماعی و جایگاههای مختلف است. درویش از تاج و تخت سلاطین و قدرتهای دنیوی خبر دارد، اما در عین حال به یاد دارد که فرزند او بر سر راه آمده و این موضوع برای او اهمیت خاصی دارد. این معنا به نوعی به ارزشهای انسانی وِدوستی و عشق نسبت به فرزندان بر معانی مادی و مقامهای اجتماعی تأکید میکند.
به کرشمه سر ابرو مکن از بهر خدا خم
که ز محراب تو بر شد به فلک نعره یارب
هوش مصنوعی: به خاطر خدا، به حرکتهای ملایم ابرویت اهمیتی نده. آنقدر جذاب هستی که صدای نالهام به آسمان رفته است.
لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان
ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
هوش مصنوعی: لبهای قرمز تو، وقتی که تبسمی پنهان بر چهره داری، چه جاذبهای دارد که دلها را به خود جذب میکند!
مکن، ای شیخ، نصیحت که مکن سجده بتان را
چو بود مذهب ما این، نتوان گشت ز مذهب
هوش مصنوعی: ای شیخ، نصیحت نکن که ما سجده به idols نمیکنیم، چون مذهب ما اینگونه است و نمیتوان از آن پیروی نکرد.
به خیال سر زلفت خبر از خواب ندارم
چه درازست شبم، وه که سیه روی چنین شب
هوش مصنوعی: در خیال موهای تو، هیچ خبری از خواب ندارم. این شب چقدر طولانی است و وای بر من که در این شب سیاه گرفتار شدهام.
اگر این سوخته گوید سخن بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
هوش مصنوعی: اگر کسی که در حال رنج و عذاب است صحبت کند، نیازی نیست که به او ایراد بگیریم که سخنانش بیمعناست، زیرا دلیل این کلامهای نامفهوم، درد و تب اوست.
که بود خسرو مدبر که دهد سر به تو باری
به سر کنگر زلفت سر پیران مقرب
هوش مصنوعی: که کیست آن خسرو خردمند که به خاطر تو سرش را به خطر میاندازد، در حالی که زلف تو، مانند کنگر، موی پیری را به زحمت میکشد و به او نزدیک میشود؟