گنجور

شمارهٔ ۱۱

چو بگشایی لب شکر شکن را
لبا لب در شکرگیری سخن را
لبت گوید دلیری کن به بوسی
مرا زهره نباشد، صد چو من را
به دل آتش زدی و می دمی دم
بخواهی سوخت جان ممتحن را
شدی در بوستان روزی به گل گشت
نمودی روی خوبان چمن را
دو دیده نیست نرگس را که بیند
از آن گه باز روی یاسمن را
دلی از سنگ نبود چون دل تو
بت سنگین یغما و ختن را
دل خسرو شکستی آه، گرمن
کنم آگاه شاه بت شکن را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.