شمارهٔ ۱۰۹
باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب
گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب
همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو
شد شکر بر آتش عشقت مرا، ای جان، کباب
حسرتم زین قصه می آید که من لب تشنه ام
بی محابا از چه می بوسد کف پایت رکاب؟
ترک من تا بهر رفتن بسته ای آخر میان
در کنارم سیل دیده خون همی راند چو آب
یک خدنگ از ترکشت برکش ز بهر جان من
ناوک از مژگان چه حاجت بهر قتلم بی حساب
همچو غنچه ته به ته خون شد دل من، ای طبیب
شربتی فرما ازان لب، گر همی جویی صواب
ای جدا افتاده، از ما، ما به تو پیوسته ایم
تا به تو پیوسته خسرو کرده از غیر اجتناب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب
گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب
هوش مصنوعی: دوباره چون ماه، با پردهای بر چهرهات آمدهای، گویی آفتاب ناگهان زیر ابری پنهان شده است.
همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو
شد شکر بر آتش عشقت مرا، ای جان، کباب
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو به شدت غمگین و داغدار است، همانطور که لالهای زیبا با زخم و دردش شناخته میشود. عشق تو برای من چون شکر است که بر آتش شعلهور شده و مرا مانند کباب میکند، ای گوهری گرانقدر.
حسرتم زین قصه می آید که من لب تشنه ام
بی محابا از چه می بوسد کف پایت رکاب؟
هوش مصنوعی: حسرت من از این ماجرا از آنجا نشأت میگیرد که من در حالیکه تشنهام، نمیفهمم چرا کسی دستش را به پاهایم میساید.
ترک من تا بهر رفتن بسته ای آخر میان
در کنارم سیل دیده خون همی راند چو آب
هوش مصنوعی: دوست من، تا وقتی که میخواهی بروم، این در را به روی من بستهای. اما حالا در این کنار، اشکهای من مانند سیل جریان دارند و به شدت میریزند.
یک خدنگ از ترکشت برکش ز بهر جان من
ناوک از مژگان چه حاجت بهر قتلم بی حساب
هوش مصنوعی: دست از تیراندازی با کمانت بردار، برای جان من کافی است؛ نیازی به کشتن بیدلیل من نیست.
همچو غنچه ته به ته خون شد دل من، ای طبیب
شربتی فرما ازان لب، گر همی جویی صواب
هوش مصنوعی: دل من مانند غنچهای پر از اشک و خون شده است، ای پزشک، دارویی از لبانت به من بده، اگر حقی را جستجو میکنی.
ای جدا افتاده، از ما، ما به تو پیوسته ایم
تا به تو پیوسته خسرو کرده از غیر اجتناب
هوش مصنوعی: ای آنکه از ما دور افتادهای، ما به تو نزدیک شدهایم و این نزدیکی باعث میشود از دیگران جدا شویم.

امیرخسرو دهلوی