شمارهٔ ۱۰۷
رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را
ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب
به دیده آب نبود این دو طفل گریان را
قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی
اگر نه من کنم اظهار درد پنهان را
دولب مبند یک امشب به روی من مست
شکر فروش به شبهای عید دکان را
اگر سخن نکنی، گوش کن که می گوید
ز دل خسته جان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را
ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
هوش مصنوعی: چهرهات مانند روز عید است و دل مرا بهطور کامل بهدست آورده است، به گونهای که این شادی و نشاط باعث شده هر دو عید به یکجا برای جانم جشن بگیرند.
مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب
به دیده آب نبود این دو طفل گریان را
هوش مصنوعی: تو برای من مانند هدیهای هستی و امشب، به خاطر نبودنت، چشمانم پر از اشک نیست و این دو کودک گریان به خاطر من نگران نیستند.
قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی
اگر نه من کنم اظهار درد پنهان را
هوش مصنوعی: اگر به مناسبت عید خوشحالی و تبریکگویی را به من تقدیم نکردی، من به ناچار باید از دردهای پنهان و رنجهایم سخن بگویم.
دولب مبند یک امشب به روی من مست
شکر فروش به شبهای عید دکان را
هوش مصنوعی: امشب در را به روی من نبند، چون من در حالی شاداب و سرمستم. بگذار هر لحظه از شادی و شیرینی شبهای عید بهرهمند شوم.
اگر سخن نکنی، گوش کن که می گوید
ز دل خسته جان را
هوش مصنوعی: اگر صحبت نمیکنی، به حرفهایی که از دل خسته میآید گوش کن.
حاشیه ها
1401/11/31 20:01
Sahv
بیت ۴... :)