گنجور

شمارهٔ ۱۰۵۴

گذشت مجلس عیش و خمار می نرود
بماند در دلم، این یادگار می نرود
شبی خراب شدم، نی ز می، ز ساقی خویش
برفت آن شب و از سر خمار می نرود
چه وقت بود که آمد که هیچم از خاطر
طریق آمدن آن سوار می نرود
چرا نمردم در زیر پای گلگونش
هنوز از دلم این خارخار می نرود
همان زمان که برون شد، رقیب را گفتم
که رفتنی دگر است، آن نگار می نرود
جفای ساقی ما را خبر که بیرون رفت
که کس ز مجلس ما هوشیار می نرود
چنین بهاری و من هم به بوی او، چه کنم
که این هوس ز نسیم بهار می نرود
ز گوش خسرو آن زخم چنگ و نای برفت
دلی ز سینه فغانهای زار می نرود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت مجلس عیش و خمار می نرود
بماند در دلم، این یادگار می نرود
هوش مصنوعی: مجلس شادی و مستی سپری شده است، اما یاد آن لحظات در دلم باقی می‌ماند و هرگز فراموش نخواهد شد.
شبی خراب شدم، نی ز می، ز ساقی خویش
برفت آن شب و از سر خمار می نرود
هوش مصنوعی: یک شب به شدت غمگین و خراب شدم، زیرا نوشیدنی‌ام از دست ساقی‌ام رفت و حال خوشم از اثر می، همچنان باقی نماند.
چه وقت بود که آمد که هیچم از خاطر
طریق آمدن آن سوار می نرود
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که آن سوار از راه رسید و من هیچ‌یک از جزئیات راه آمدنش را به یاد ندارم؟
چرا نمردم در زیر پای گلگونش
هنوز از دلم این خارخار می نرود
هوش مصنوعی: چرا هنوز زنده‌ام و در زیر پایت نمی‌میرم؟ هنوز درد و رنج ناشی از عشق تو از دلم نمی‌رود.
همان زمان که برون شد، رقیب را گفتم
که رفتنی دگر است، آن نگار می نرود
هوش مصنوعی: زمانی که او خارج شد، به رقیبم گفتم که دیگر راهی برای بازگشت نیست، آن معشوق هرگز نخواهد رفت.
جفای ساقی ما را خبر که بیرون رفت
که کس ز مجلس ما هوشیار می نرود
هوش مصنوعی: خبر رسید که ساقی ما از مجلس خارج شده است و هیچ کس از جمع ما در حالت هوشیاری نمی‌تواند بماند.
چنین بهاری و من هم به بوی او، چه کنم
که این هوس ز نسیم بهار می نرود
هوش مصنوعی: این بهار زیباست و من به خاطر او در این حال و هوا هستم. چه باید بکنم که این اشتیاق در من از نسیم بهار از بین نمی‌رود؟
ز گوش خسرو آن زخم چنگ و نای برفت
دلی ز سینه فغانهای زار می نرود
هوش مصنوعی: از گوش خسرو صدای چنگ و نای به دل زخم زده‌ای طنین انداخته است، اما فریادهای اندوهناک به دل نمی‌نشینند و از سینه بیرون نمی‌آیند.