گنجور

شمارهٔ ۱۰۵۱

گل آمد و ز دوست صبایی نمی‌رسد
ز باغ وصل مهرگیایی نمی‌رسد
هنگام برگ ریز حیاتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبایی نمی‌رسد
ما با سموم بادیه هجر هم خوشیم
گر زان شکوفه بوی وفایی نمی‌رسد
من چون زیم که هیچ شبی نیست کاین طرف
زان غمزه کاروان بلایی نمی‌رسد
سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق، چون
در گوش او فغان گدایی نمی‌رسد
در گنج غیب نقد تمنا بسی‌ست، لیک
ما را به چرخ دست دعایی نمی‌رسد
درد ترا حیات ابد باد در دلم
کان هم دواست، گرچه دوایی نمی‌رسد
کوشم که سر نهم به درت، لیک چون کنم
مردم به جهد خویش به جایی نمی‌رسد
گر خسروا، به وصل سزا نیستی، مرنج
ملک سران به بی‌سر و پایی نمی‌رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل آمد و ز دوست صبایی نمی‌رسد
ز باغ وصل مهرگیایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: گل آمده است، اما از طرف دوست خبری نمی‌شود و از باغ وصال نیز خبری از گل‌های زیبا نمی‌رسد.
هنگام برگ ریز حیاتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در زمان ریزش برگ‌ها، زندگی من به پایان می‌رسد و هنوز از آن فصل بهار زیبایی خبری نیست.
ما با سموم بادیه هجر هم خوشیم
گر زان شکوفه بوی وفایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ما در دوری و جدایی راحتیم و احساس خوبی داریم، حتی اگر بوی وفا و محبت از شکوفه‌ها به ما نرسد.
من چون زیم که هیچ شبی نیست کاین طرف
زان غمزه کاروان بلایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: من مانند باغی هستم که هیچ شب آرامش ندارد، زیرا از آن سوی، عشق و زیبایی نمی‌رسد و تنها غم و درد را به ارمغان می‌آورد.
سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق، چون
در گوش او فغان گدایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: سلطان در خواب شیرین و آرامی است و از حال مردم بی‌خبر است، زیرا اگر صدای فریاد فقرای گدا به گوش او برسد، احتمالاً بیدار می‌شود.
در گنج غیب نقد تمنا بسی‌ست، لیک
ما را به چرخ دست دعایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در دنیای پنهان و ناچیز، خواسته‌های زیادی وجود دارد، اما ما به دلیل عدم توجه به آسمان، به دعای خاصی دسترسی نداریم.
درد ترا حیات ابد باد در دلم
کان هم دواست، گرچه دوایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: درد تو برای من مانند زندگی جاودانه است، زیرا در عمق قلبم می‌دانم که این درد خود درمانی است، هرچند که هیچ دارویی برای آن وجود ندارد.
کوشم که سر نهم به درت، لیک چون کنم
مردم به جهد خویش به جایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: تلاشم این است که خود را به در خانه‌ات برسانم، اما با وجود تلاش‌ام، مردم و زحماتم به جایی نمی‌رسد.
گر خسروا، به وصل سزا نیستی، مرنج
ملک سران به بی‌سر و پایی نمی‌رسد
هوش مصنوعی: اگر تو شایسته وصل نیستی، نگران نباش، زیرا هیچ‌کس به مقام و قدرت بدون تشخیص و شایستگی واقعی دست نمی‌یابد.